دل ای دل تو چه کردی با وجودم
گسستی تو همه این تار و پودم
در این دنیا دلی در سینه ام بود
شدم عاشق که من دیوانه بودم
ربودی دل ز دستم وقت مستی
شکستی تو شکستی تو وجودم
همه دنیا به چشم من چونان مور
تو بودی تو همه بود و نبودم
کنم زین پس نصیحت اهل می را
که من روزی در این می خانه بودم
گهر عمر مرا از من ربودند
از این کار جهان آگه نبودم
بهوش کین عاقبت شد سرنوشتم
من این درس را به خون دل نوشتم
تو صوفی تو ای عالِم تو ای می خواره ی کافِر
حذر باید حذر زین سرنوشت شوم این کاهل