ویرگول
ورودثبت نام
زهرا سالاری نویسنده
زهرا سالاری نویسنده> من زهرا سالاری‌ام، دختری که با دردها ساخت، با لبخند ادامه داد و از دل سختی‌ها نوشت. نویسنده‌ای از دل احساسات… زهرا سالاری، متولد ۱۳۸۷ ✨ برای رمان درخواستی به ایدی زیر پیام بدید salari1387zahra2025
زهرا سالاری نویسنده
زهرا سالاری نویسنده
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

رمان صدای سکوت🌙پارت هجدهم به قلم زهرا سالاری✍️

رمان: «صدای سکوت»🌙

پارت ۱۸ (از زبان لیا)

چند روز گذشته بود. هوا سردتر شده بود، ولی من حس می‌کردم درونم داره کم‌کم گرم می‌شه. شاید از امید، شاید از حضور آدم‌هایی که برای اولین بار نمی‌خواستن ساکتم کنن.

نسرین صبح زود بیدارم کرد.

ـ لیا، سعید زنگ زد. گفت امروز بیا کلانتری، یه چیز مهم پیدا کرده.

لباس پوشیدم، موهامو ساده جمع کردم و با دلی لرزون راه افتادم.

وقتی رسیدم، سعید پشت میز نشسته بود، پرونده‌ای جلوش باز بود.

با لبخند ملایمی گفت:

ـ سلام لیا. آماده‌ای برای مرحله‌ی سخت‌تر؟

لبخند تلخی زدم.

ـ سخت‌تر از این چیزی هست؟

ـ آره… پیدا کردن مدرک علیه کسی که سعی کرده همه‌چیزو پنهون کنه.

اون روز، برای اولین بار همه‌چیز رسمی‌تر شد. سعید توضیح داد که باید از همسایه‌ها، از هم‌مدرسه‌ای‌هام و حتی از بعضی فامیل‌ها تحقیق بشه.

وقتی گفت ممکنه دوباره با خاله مهری روبه‌رو بشم، نفس تو سینه‌م حبس شد، ولی نسرین دستم رو گرفت.

ـ نترس دخترم… تو دیگه تنها نیستی.

سعید چند برگه گذاشت جلو‌م.

ـ هر چی یادت میاد، بنویس. تاریخ، مکان، رفتارها، حتی جزئی‌ترین چیزا. اینا مهم‌ترین مدرک‌هان.

نوشتن سخت بود، ولی هر کلمه مثل یه قدم به سمت آزادی بود.

اشکام گاهی می‌چکید روی برگه‌ها، اما ادامه می‌دادم.

وقتی تموم شد، سعید آروم گفت:

ـ می‌دونی لیا… خیلیا بعد از این‌همه فشار، عقب می‌کشن. ولی تو نه.

نگاهش جدی بود، نه از روی دلسوزی، از روی احترام.

همون لحظه فهمیدم که بهش اعتماد دارم — نه به عنوان یه پلیس، بلکه به عنوان کسی که داره برای حقیقت می‌جنگه.

یه احساس عجیب توی دلم نشست… چیزی بین آرامش و ترس.

نسرین لبخند زد و گفت:

ـ امروز رو یادت نگه دار لیا. از همین‌جا شروع شد؛ از همین نقطه، جایی که سکوتت دیگه ترسناک نیست، بلکه قوی شده.

اون شب وقتی برگشتیم، برای اولین بار بعد از مدت‌ها لبخند زدم.

نه از خوشی، بلکه از اینکه هنوز زنده‌ام…و دارم میجنگم

#رمان #داستان #نویسنده #زهرا_سالاری

و دارم می‌جنگم.

رمان داستان
۱
۰
زهرا سالاری نویسنده
زهرا سالاری نویسنده
> من زهرا سالاری‌ام، دختری که با دردها ساخت، با لبخند ادامه داد و از دل سختی‌ها نوشت. نویسنده‌ای از دل احساسات… زهرا سالاری، متولد ۱۳۸۷ ✨ برای رمان درخواستی به ایدی زیر پیام بدید salari1387zahra2025
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید