ویرگول
ورودثبت نام
زهرا سالاری نویسنده
زهرا سالاری نویسنده> من زهرا سالاری‌ام، دختری که با دردها ساخت، با لبخند ادامه داد و از دل سختی‌ها نوشت. نویسنده‌ای از دل احساسات… زهرا سالاری، متولد ۱۳۸۷ ✨ برای رمان درخواستی به ایدی زیر پیام بدید salari1387zahra2025
زهرا سالاری نویسنده
زهرا سالاری نویسنده
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

رمان صدای سکوت 🌙پارت نوزدهم به قلم زهرا سالاری✍️

رمان: «صدای سکوت»🌙

پارت ۱۹ (از زبان لیا)

چند روز بعد، وقتی داشتم مدارک جدیدم رو مرتب می‌کردم، نسرین گفت:

ـ لیا، باید باهات حرف بزنم. یه چیزی به گوشم رسیده...

نفس عمیقی کشیدم.

ـ چی شده؟

لبخند تلخی زد و گفت:

ـ مهری، خاله‌ت، فهمیده که هنوز شکایتت رو ادامه می‌دی. گفته اگه ادامه بدی، آبروت می‌ره و…

دل‌م یه لحظه ریخت پایین.

ـ و؟

ـ و گفته سعی می‌کنه جلوتو بگیره… تهدید کرده.

اون لحظه یه خشم عجیب و ترس همزمان اومد تو دلم.

ولی نسرین با آرامش دستم رو گرفت.

ـ نزار ترس برات تصمیم بگیره. تو باید با حقیقت بجنگی، نه با تهدیدشون.

روز بعد، من و سعید با هم دوباره کلانتری بودیم.

سعید پرونده‌ها رو نشونم داد و گفت:

ـ لیا، اگه بخوای، می‌تونیم برای امنیتت یه برنامه بذاریم. هیچ‌کس اجازه نداره بهت دست بزنه یا تهدیدت کنه.

لبخند زدم، اما چشام پر از شعله بود.

ـ من نمی‌ترسم سعید.

ـ می‌دونم، گفت: «و این قدرت توست.»

بعد از ظهر، وقتی خانه نسرین نشستم، دفترم رو باز کردم و شروع کردم نوشتن دوباره.

نوشتن از درد و ترس، از خشم و امید… همه چیز.

هر جمله مثل یه تیغ بود که گذشته رو می‌برید و جاش قدرت می‌ذاشت.

برای اولین بار بعد از سال‌ها، حس کردم که حتی تهدید و دروغ، نمی‌تونه جلوی منوبگیره

#رمان #داستان #نویسنده #زهرا_سالاری

بگیره.

رمان داستان
۰
۰
زهرا سالاری نویسنده
زهرا سالاری نویسنده
> من زهرا سالاری‌ام، دختری که با دردها ساخت، با لبخند ادامه داد و از دل سختی‌ها نوشت. نویسنده‌ای از دل احساسات… زهرا سالاری، متولد ۱۳۸۷ ✨ برای رمان درخواستی به ایدی زیر پیام بدید salari1387zahra2025
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید