ویرگول
ورودثبت نام
Melika_Shiyasi
Melika_Shiyasi
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

از زبان یک نارنجِ آبی...

خیالاتِ باد در شبی بهاری طغیان کرده بود که به یک باره وحشی شد و تکه‌ای از درخت نارنجِ گوشه‌ی حیاط را با خود برد.

گویی همان تکه‌ای که با خود برد، قلبِ درختِ نارنجِ مغموم بود. خیالات باد آن‌قدر وحشی و سرکش بود که بی هیچ سوالی، قلب درخت را ربود.

درختی که هر شب داستان زندگی‌اش از مقابل چشم‌هایش گذر می‌کرد و بیش از هزار و یک حرف داشت و داستان‌سرایی می‌کرد و یاری نبود که درخت برایش نقش شهرزاد قصه‌گو را بازی کند.

بهار که می‌شد، عطر جادویی و سحرآمیز بهارنارنج‌ها حیاط را پر می‌کرد. چشم نرگس، مست می‌شد و رخسار لاله سرخ‌تر، وقتی که بوی نارنج را استشمام می‌کردند. اما درخت نارنج با عشق و سکوت زیبا شده بود. دوست داشتن در دلش جوانه زده و نهال عشق او تبدیل به درخت شده بود و او از عشق سخن نگفته بود‌. گویی می‌ترسید عشق او را به سخره بگیرند و او را نخواهند.

درختِ نارنج نیازی به دوست داشتنی که از زبان خارج می‌شد، نداشت.

نارنج مغموم به زمین تکیه کرده بود و آن‌قدر عاشق درختی ناشناس شده بود که زمزمه‌های عاشقانه‌ی زمین را نشنید.

درختِ نارنج عاشق درختی شده بود که تبر خورده بود و نیافتاده بود. او عاشقِ احساسات محکم آن درخت شده بود. درختی که هر شب عشق در جانش می‌ریخت تا ماه عاشق را ببیند و درخت نارنج برگ‌هایش را می‌ریخت تا درخت ناشناس بتواند ماه را از میان شاخه‌های نالانِ نارنج ببیند. درخت ناشناس عشق در جانش می‌ریخت تا ماه عاشق را ببیند اما ماه عاشقانه‌هایش را نثار زمینیان می‌کرد و خبر از دل پردرد درخت ناشناس نداشت و درخت ناشناس هم خبری از دلِ پرسوز و گداز نارنج نداشت.

درختِ نارنج شب قبل از آن شبی که باد وحشی، قلبش را بدزدد؛ با چشم‌های گریان و سرکش خود، فریاد کشید و گفت:

-شازده کوچولو، صدای من رو می‌شنوی؟ عاقبت، یک‌جایی، یک وقتی، دلت اهلی یک نفر نمی‌شود... تو را نمی‌دانم اما من هر چه کردم دل کسی اهلی من نشد!

درختِ نارنج با غم فریاد کشیده بود و باد هم اهلی او نشد. باد او را ربود و کسی هم نبود که از باد بپرسد چرا قلب شکسته‌ی نارنج را بردی. قلبِ شکسته به چه کار باد می‌آمد؟


پ.ن: نارنجِ آبی زمانی دور نوشته شد و فرزند کتاب جنون واژه‌ها چاپ شده از انتشارات حوزه مشق شد!

نویسنده: ملیکا شیاسی

درخت نارنجملیکا شیاسیادبیاتنویسندههنر
اینستاگرام: melika_shiyasi - نوشتن هنر من است‌!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید