Melika_Shiyasi
Melika_Shiyasi
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

سلوک شاهکاری از استاد محمود دولت آبادی

#سلوک

نویسنده: استاد #محمود_دولت_آبادی


رمان سلوک، داستانی از محمود دولت آبادی است که نگارش آن چهار سال طول کشید. داستانی وهم‌آلود با روایاتی موازی که زمان و مکان را به بازی می‌گیرد. سلوک به نوعی مانیفست دولت آبادی در رابطه با زن و عشق است‌.

روایت شکست، روایت غم، غم، غم‌!

روایت اینکه گاهی حواسمان نیست ولی خیلی از روزها چندین بار می‌میریم از درد، از خستگی، از غم!

قیس که نامش یاد آور(قیس ملوح) یا همان مجنونِ لیلی است، دلباخته‌ی دختری به نام مهتاب می‌شود که هفده سال از او کوچکتر است‌‌. این عشق که آتشش، مهتاب را هم گرفتار خود کرده است، حسادت بسیاری از جمله خواهران مهتاب را برمی‌انگیزاند. قیس به عنوان نمادی از مرد شرقی با افکار سنتی، وابسته و گرفتار به نوعی خودشیفتگی به خاطر عشق دیوانه‌واری که به او دارد، مهتاب را مایملک خود می‌داند و هیچ تغییر اراده‌ای از سمت او را تعریف نشده می‌داند.

اما اوضاع همیشه مطابق قیس پیش نمی‌رود و مهتاب که چشمش از عشق کور شده بود کم کم دید گسترده‌تری نسبت به ازدواج پیدا می‌کند‌. استقلال را بر عشق الویت می‌دهد و مجنونِ قصه را ترک می‌کند!

???????????



تکه‌هایی از کتاب سلوک:


?مغزم، مغزم درد می‌کند از حرف زدن. چقدر حرف زده ام. چقدر در ذهنم حرف زده‌ام، خروار خروار حرف با لحن و حالت‌های متفاوت، مغایر، متضاد و‌...


?من و تو دو نیمه‌ی یک انسانیم! +نه، تو و من یکی هستیم، یکی! بی تو، من نبودم، این که هستم، نمی‌بودم‌! +از زبان من حرف می‌زنی، بی تو شاید من نمی‌بودم.


?در نبودت هم، منِ نوزاد، از آغاز به جستجوی تو بوده‌ام. سرگردانِ کوچه‌ها و خیابان‌ها در یک خانه به دوشیِ مستمر و در سفری که خوب به یاد می‌آورم از کدام زاویه‌ی ذهنم آغاز شده بود؛ و چون طالع شدی، نفس کشیدم و با خود گفتم آی... سرانجام آمد‌!



? عشق را از عشقه گرفته‌اند و آن گیاهی است که در باغ پدید آید در بنِ درخت، اول بیخ در زمین سخت کند، پس سربرآرد و خود را در درخت می‌پیچد و همچنان می‌رود تا جمله درخت را فرا گیرد، و چنانش در شکنجه کند که نم در درخت نماند و هر غذا که به واسطه‌ی آب و هوا به درخت می رسد، به تاراج می‌برد تا آنگاه که درخت خشک شود‌!


?روزم مثل روز همه‌ی مردمان می‌گذرد، اما چون شب فرا می‌رسد، یک واژه، با یک واژه پریشانی من آغاز می‌شود. روز_روزهایم را با حدیث نفس می‌گذرانم، اما شب، شبانگاه من غم می‌‌شوم و غم من! همانا عشق تو در قلب من ثابت است و جای گرفته، چنان که انگشتان بر کف دست.


#کتاب_باز #کتاب #کتابخوانی #محمود_دولت_آبادی #هنر #ادبیات #book #ملیکا_شیاسی

محمود دولت آبادینویسندهسلوکادبیات
اینستاگرام: melika_shiyasi - نوشتن هنر من است‌!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید