چشمانم را باز نکرده بودم که با صدای اعلان گوشی از خواب پریدم با عجله کش و قوس کوتاهی به بدنم دادم ک خواب از سرم بپرد گوشی را برداشتم که شاید در این دنیای شلوغ پر از تنهایی کسی مرا یاد کرده باشد .پیام هارا بالا اوردم اما چیزی جز تبلیغات ندیدم و مات حیرت زده ب فکر فرو رفتم ک کاش وقتی تمام دارایی انسان دلتنگی های فیک مجازی است آپشن جدیدی بیاید ک بتوان تنهایی ات را فریاد زد بتوان حرفای تایپی را ب زبان اورد و با نگاه همه چیز را فهمید پیام صب بخیرش را ک دیدم هُر دلم ریخت و اشک حلقه مراوریدی زد و تمام دلتنگی هام را بغض گلویم پس میداد... اری گاهی تمام ارامش انسان وجود انسان دیگریست....