فاطمه کپسول ها را هر هشت ساعت یک بار می خورد اما منتظر نماند. فردایش که پنج شنبه بود، خودش تنها به بیمارستان تامین اجتماعی رفت. شنیده بود بهترین جراح عمومی شهر آنجا می نشیند. ظهر که برگشت گفت:
دکتر آدرس جراحی را در تهران داد و گفت این کار من نیست. بروید پیش آن دکتر که استاد من در دانشگاه تهران بوده و بعد هم متخصص توراکس است.
بعد از هیپواکو، توراکس دومین مهمان ناخوانده خانه ما شد. حالا اسم دکتر تهرانی یادم رفته است. بلافاصله رفتم سراغ اینترنت.
توراکس چیست خدا؟ کار ما دارد به کجا می کشد؟
توراکس همان جراح قفسه سینه یا قفسه صدری است که یک فوق تخصص در رشته پزشکی است. خوب اینها مشخص می کرد کار سخت می شود. عکس دکترهای توراکس ایران با قیافه های عجیب و جدی و مرتب از گوشه و کنار مرا گرفت. از میان آنها فقط دکتر طاسی در تهران می خندید. بقیه خیلی جدی بودند، یکی دوتا کراوات زده، یکی تلخ، یکی دو تا زن. یکی در اهواز، یکی شیراز، چهارتا کرج و اصفهان و ده پانزده تا تهران و همین. یعنی در تمام ایران فقط بیست تا دکتر جراح توراکس داشتیم؟ در تمام جنوب ایران فقط دوتا؟ یکی شیراز، یکی اهواز؟ اینترنت و عکس های دکترها فضای خانه را برایم سخت کرد. فاطمه عجیب به نظرم مظلوم می رسید.
آخر این جراحان قفسه سینه با آدم چه کار می کردند؟ اصلا کل ماجرا چه بودṢ چه شده بودṢ