در یکی از سفرهای هوایی اخیرم ، در بین مسافران هواپیما ، خانم جوانی توجهم رو جلب کرد .
خانم در ردیف کناری من نشسته بود .یک کودک دو یا سه ساله همراهش بود.در صندلی کنار خانم ، یک آقای غریبه کنار پنجره نشسته بود .
من به رفتار خانم و آقا دقت می کردم.
پرواز دو ساعت و نیم طول کشید و بیشتر این زمان رو ، کودک خواب بود. آخر پرواز ، بچه بیدار شد . خوش اخلاق بود و به آقای غریبه می خندید و سعی می کرد خودشو توی بغل آقا بندازه .
آقای صندلی کناری ، در طول پرواز هدفون روی گوشش بود ، با مادر تنهای ما اصلا و ابدا هم صحبت نشد .اما وقتی بچه بیدار شد ، به خنده ها و شیرین کاریهای کودک ،چند باری به سختی ، لبخند زد .
هواپیما نشست .
شنیدم که مادرتنها از آقای غریبه ، درخواست کمک کرد.گفت شما بچه را بغل کنید تا من بتونم ساک دستی رو حمل کنم.
آقای غریبه کمی فکر کرد. انگار معذب بود . نمیخواست درگیر بچه باشه .
کمی من و من کرد . از یک طرف نمی خواست از کنار مادر تنها بی تفاوت رد بشه و ازطرف دیگه انگار با بچه ها خوب کنار نمی آمد. پس پیشنهادجدیدی داد .گفت
-شما خودتون بچه رو بغل کنید و من ساک دستی شما رو حمل می کنم .
- نه . نمیشه .
-چرا؟
-آخه سه تا ساک دستی هست . ملافه بچه و کیف رودوشی خودم و یک کیسه پلاستیکی بزرگ هم هست .این بار برای شما سنگینه .من وسیله ها رو میارم .لطفا شما هم بچه رو برام بیارید.
-این همه وسیله !
- اضافه بار داشتم و مجبور شدم بعضی وسایل چمدان اصلی رو داخل کیسه و کیف دستی بذارم و بیارم داخل کابین .
- تا کی باید بچه رو براتون نگه دارم؟آخه پرواز بعدی من حدودا یک ساعت دیگه است و من مجبورم زودتر به سالن ترانزیت برم .
- فقط کافیه که تا زمان تحویل گرفتن چمدونم ، بچه رو برام نگه دارید. بعد دیگه مزاحم نمیشم چون شوهرم داره میاد دنبالم .
من دیگه از هواپیما پیاده شدم و رفتم سالن ترانزیت برای پرواز بعدیم . اما از اونطرف دیوارهای شیشه ای ، مادر تنها و آقای غریبه رو در سالن دریافت چمدان دیدم .
خدا رو شکر که اون آقا با حوصله ، متین و مودب بود .آفرین بهش که کنار مادر ایستاد تا چمدونش بیاد و کار رو برای مادر آسون کرد . چه خوب که مهربونتر از اونی بود که من فکرکردم .
توی دلم به جسارت مادر هم تبریک گفتم. چه خوب که تونسته بود درزمان نیاز ، از دیگری درخواست کمک کنه . با اعتماد به نفس و با صراحت خواسته اش رو بگه و بدون اینکه دست و پاش رو گم کنه ، برای مشکلات احتمالی ، راه حل پیدا کنه .
حالا شاید شما فکر کنید که مادر نباید برای دریافت کمک ، دیگری رو معذب کنه. نباید غریبه ای رو تحت فشار قرار بده . اما ایشون چاره ای جز کمک گرفتن نداشت ، طرف مقابل اگه مایل به کمک نباشه ، میتونه با صراحت نه بگه .اونوقت مادر باید به نفر بعدی ، درخواستش رو تکرار کنه. در اون زمان من آماده بودم که اگه آقا قبول نکنه بچه رو بغل کنه ، من خودم پیشنهاد کمک بدم.
باز شما ممکنه قضاوت کنید که اصلا چرا مادر قبل از آمدن به فرودگاه ، حدود وزن چمدونش رو نمی دونسته یا چرا وزن مجاز رو در نظر نگرفته ؟ اما خب ما دقیقا شرایط مادر طرف مقابل رو نمیدونیم . مادر بودن گاهی بسیار تکراری و خسته کننده است .گاهی زندگی زیادی برای مادر سخت میشه .گاهی هر چه هم تلاش می کنه بحران ها رو پیش بینی و حل کنه ، باز هم ناگزیره که تصمیم هایی بگیره که او رو در شرایط دشوار قرار میده .
سالها پیش یکی از دوستانم بهم گفت :" حواست باشه وقتی پوشک بچت منفجر میشه و متوجه میشوی که دستمال مرطوب نداری میتونی از مادرای دیگه کمک بگیری . " مادر شدن یک تجربه مشترک قدرتمند است و من بی نهایت خوشحال هستم وقتی که میبینم چقدر مادران نسبت به مادران دیگر سخاوتمند هستند.
حالا دوست دارم بپرسم: شما چطور؟ چه زمانی افراد دیگر - عزیزان، آشنایان یا غریبه ها - به شما کمک کرده اند؟ همه ما در این تجربه مادری ، مثل هم هستیم.