الهام رزمی
الهام رزمی
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

من همیشه حالم خوبه،چون تو رو دارم

تمام سالهای کودکی را در مزرعه زندگی میکردم. مزرعه پر بود از اتفاقات و ماجراهای غیرقابل پیش بینی، مخصوصا برای من که روحم در جستجوی ساختن یک روز پر ماجرا بود و میتونست پر از حادثه هم باشه.
همیشه برای اینکه یک داستان هیجان انگیز جهت خاطره سازی و تعریف کردن در آینده داشته باشم،خودم و دیگران را در معرض خطر قرار میدادم ولی بابا همیشه خیلی به موقع از راه میرسید و جلوی بروز حادثه را میگرفت.
روحیه من حادثه پذیر بود و روحیه بابا، محافظ. همیشه دوست داشتم اتفاقات عجیب و پرخطر رقم بزنم.
از پیدا کردن گنج گرفته تا نقشه کشیدن برای گم کردن برادر کوچیکترم.هر روز در جستجوی ماجرای جدیدی برای خاطره سازی بودم. ماجراها لازم بود فقط هیجان داشته باشه تا پاسخگوی نیاز من باشه.در حقیقت هر روز در جستجوی ماجراهای پرحادثه بودم.
گوسفندهای گم شده،جوجه های مریض شده،منبع آبهای سررفته، کنتورهای برق پریده،دستگاههای سوخته، ماشین های خراب شده، اردک های پرکنده،درختهای شکسته، برادر و خواهرهای در معرض خطر مرگ قرار گرفته،همه نتیجه وجود روحیه حادثه خیز من در خانواده شش نفره مون بود.
با وجود اینکه زندگی ما به واسطه حضور من پر بود از خطرات جبران ناپذیر ولی هیچ حادثه جبران ناپذیری اتفاق نمی افتاد. چون بابا همیشه حواسش به منبع خطر که من باشم،بود و به موقع میرسید و جلوی بروز حادثه را میگرفت. اگر هم حادثه رخ میداد و مشکلی پیش می آمد،اون مشکل را حل میکرد.
بزرگتر که شدم نوع ماجراجویی ها تغییر کرد.سفرهای پرماجرا، شغل ها و پروژه های کاری پر خطر.انگار حادثه بیشتر از قبل و جدی تر از گذشته در زندگی من حضور داشت. فقط با این تفاوت که وقتی بزرگ شدم دیگه بابا نبود تا از ضربه های این حادثه ها کم کند.
سالهاست که بابا نیست وقطعا چیزی تو این دنیا نمیتونه جای خالی اون را پرکند.ولی من سعی کردم در نبود بابا یک جایگزین برای کاهش آسیب ها و حادثه های بزرگ و کوچک زندگیم پیداکنم .چیزی که مثل بابا خیالم از داشتنش و حضورش تو زندگیم راحت باشه و بتونم به ماجراجویی های این روزها بپردازم. یه چیزی که شبیه بابا، بیمه زندگیم باشه.
تو این سالها دلگرمی جمله بسپرش به بابا و خیالت راحت باشه جای خودش را کم کم داد به #بسپرش_به_ازکی و خیالت راحت باشه. ازکی شبیه باباست. فکر میکنم بابا برای ازکی یه دوره آموزشی گذاشته و حسابی درباره من و زندگی پرحادثه ام براش صحبت کرده که اینقدر به جا و همیشه در مواقع پرخطر حضور داره. بعضی وقتها احساس میکنم بابا مدام به ازکی میگه که چطور مراقب دخترم باش تا با خیال راحت زندگی کنه وقتی من کنارش نیستم.

حادثهبیمه حوادثبسپرش_به_ازکیماجراجوییپدر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید