ویرگول
ورودثبت نام
مصطفی سراب زاده
مصطفی سراب زاده
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

دو دست و یک دما

آدم های خیلی کمی هستند که حاضرند شب کنار تو در خیابان های خلوت چشم بر روی هم بگذارند. در عمق تاریکی شب بدون اینکه حتی یک کلمه بگویند و سوالی بپرسند -- به آرامی کنارت می خوابند و تا صبح چشمک ستاره ها را با تو دنبال می کنند. بیخیال بارونو طوفانو برفو هوای سرد و انگشتان یخ زده، اونا اونجا هستند تا با تو چیزی را حس کنند. با آفتاب صبح برای اینکه مطمئن شوند دوباره روی پاهایت ایستاده ای، تورا تا خانه هم گام می شوند، دستت را محکم می فشارند--انگار که می خواهند دائم فریاد بزنند:

«من هستم .... اینجام

-- و در آخر که برایت جان تازه می خرند وقتی سایه ی رفتنشان می چرخد، برمی گردند و به تو می گویند :

« ممنون شب زیبایی بود......»


نویسنده: مصطفی سراب زاده

عشقعشق واقعیخلوت دو نفره
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید