ع.رامک
خواندن ۳ دقیقه·۲ ماه پیش

ملاقات ممنوع!حتی بعد مرگ.

من در طول زندگی ام خاطرات تلخ و شیرین زیادی را تجربه کرده ام ، اما این اواخر که پدر همسرم بر اثر بیماری قلبی بستری و فوت شد برایم بسیار تلخ و دردناک بود نه از آن جهت که شخص نازنینی فوت کرده بلکه از آن جهت که پدری وفات یافت که دخترش عاشقش بود و در این دم آخر چه سخت به وصال پدرش دست یافت.

گاهی به قدما غبطه میخورم از آن جهت که امکانات امروزی را نداشتند و عمر طبیعی میکردند وقتی هم فوت میشدند ، شب در خانه جنازۀ متوفی را نگه میداشتند و اقوام و نزدیکان یک دل سیر او را میدیدند و برایش قرآن و دعا میخواندند و آرام میشدند..متاسفانه حال چنین نیست.بلکه از همان ابتدا که شخص بیمار میشود با پای خودش یا بوسیلۀ آمبولانس اورژانس به بیمارستان میرود و به محض رسیدن به بیمارستان چنانچه نیاز به سی (سی یو) یا( آی سی یو) و انواع یو های دیگر داشته باشد."ملاقات ممنوع"! میگردد.

عکس تزیینی است
عکس تزیینی است


که این مورد برای پدر همسرم پیش آمد و متاسفانه وقتی همسرم که کیلومترها دورتر از ایشان بود خود را به بیمارستان رساند با درهای بسته مواجه شد و چیزی نگذشت که خبر فوت پدرش را به او اعلام کردند و باز هم گفتند تا اعزام به پزشکی قانونی ملاقات ممنوع است ..بعد از پزشکی قانونی هم جواز دفن صادر شد و هنوز همسرم به آن نرسیده بود که توسط آمبولانس به سردخانۀ غسال خانه در آرامستان حمل شد و آنجا هم اعلام کردند تا زمان بعد از شستشو دیدنش ممنوع است و این فقط به این خاطر بود که همسرم حدود نیم ساعت دیرتر از آمبولانس رسیده بود .

عکس تزیینی است
عکس تزیینی است



با این حساب از زمان بستری تا فوت و انتقالش که حدود بیست و چهار ساعت میشد همسرم برای دیدن پدر مرحومش با چشمانی اشک بار دویده بود و این برای من خیلی تحملش سخت شد لذا مدتی پشت درهای بستۀ غسالخانه صبر کردیم تا امور دیگران را رتق و فتق کنند تا بتوانیم زمان مناسب با دست اندر کاران این مجموعه صحبت کنیم که شکر خدا زمان مناسب فرا رسید و من که نهایت استیصال همسرم را دیده بودم با قلبی شکسته و چشمی اشک بار و التماس کنان از مسئول آنجا خواستم : برای دل این دختر ، چند دقیقه ای پدرش را نشانش دهند .

بالاخره التماسهای من کارگر افتاد و مسئول سردخانه با قول گرفتن مبنی بر اینکه هیچ گونه ناله و زجه و سرو صدائی نباشد فقط دو دقیقه مهلت داد تا ملاقات صورت گیرد.

وقتی جنازه و جسم بیجان پدر را آورده و روی زمین گذاشتند، من شکستن همسرم را به چشم دیدم و مظلومیتش را ! در حالیکه آرام و بی صدا اشک میریخت ، دیدم که چگونه روی خاک زانو زده دست به صورت پدرش میکشید و با صدای خیلی خفه و آهسته با پدر، درد دل میکرد تا مبادا همین وقت ملاقات هم از او گرفته شود .

تمام عزاداری او به این نحو فقط همان یکی دو دقیقه طول کشیدو در پایانِ این مهلتِ کوتاه، مسئول سردخانه زیپ کاور را بست و دوباره جنازه را در سردخانه گذاشت و من که نهایت استیصال و مظلومیت همسرم را دیده بودم این خاطره تلخ ترین و سخت ترین خاطرۀ دوران زندگی ام شد.


عکسها تزیینی اند
عکسها تزیینی اند





عکسها تزیینی اند
عکسها تزیینی اند


برای شادی روح اموات تازه گذشته "قرا الفاتحه مع الصلوات".با تشکرو احترام!





افسر آگاهی ( کارآگاه) سابق و حراست مدار امروز
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید