ویرگول
ورودثبت نام
منِ‌تو.
منِ‌تو.شهرِ من الفبا را از یاد برده بود،اما حرف میزد.
منِ‌تو.
منِ‌تو.
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

خفقان ِ خشک

صحرا  را به صحرا فریاد زنم

باز نمیگردد به من

"اِشم ها" گردنم را می فشارند

غضب ناکَند

می گویند

آمده ای ، کعب های زهرالود کفشت را

فرو کرده ای در پادزهر زخمم

که تزریق کنی  رنج هایت را

و بگیری  غنج هایم را

آمده ای ،  فریادِ نکبت بار بشریت را

در چشمان افعیِ کور  اسیر کنی

و ‌بنوشی جنونِ عیشت را

ز تاغ های  زنده

و بمیرانی آن را با تف هایت

خنجرت در دستِ باد

بخراشد  بر تپه ی راد

"شهاد"

و بر این گمانی

که جهانت را کرده ای

اباد؟!

افراس های ناتمام را سر کشیده ای

که زین  ناسیرابی هایت

اُشتر ها ، سقا کرده ای

نجوای  تنِ رنجورِ "اشم ها"

خفیف و ضعیف و نحیف

گشتند تجویف

و این نوای لطیف

بر ذرات بلورینِ طلایی

بی جان ،

با ساقه های مُرده  ی خندان

به من خیره ماندند

نرگس مظاهری

(بازگشتی متفاوت پس از غیبتی کوتاه مدت(: )

به من خیره ماندند.

زندگیکتابادبیاتمرگ
۳۷
۹
منِ‌تو.
منِ‌تو.
شهرِ من الفبا را از یاد برده بود،اما حرف میزد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید