ویرگول
ورودثبت نام
Bardia
Bardia
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

دژاوو

برام عجیب بود. بنظر نمی‌تونست اتفاقی باشه می‌تونست؟ درست بعد از اینکه نامه‌ای به بردیا رو پست کردم بعدش رفتم سر جلسه. انشا بود. موضوع‌ها رو نگاه کردم و دقیقا همون رو دیدم.

تعجب کرده بودم؟ یقینا. همون رو انتخاب کردم و شروع کردم به نوشتن. با همون کلمات، همون لحن، این ثابت شدس، هر اتفاقی که توی زندگی می‌افته برام تازگی نداره. همشون مثل یه دژاوو عمل می‌کنن.

دوباره و دوباره. حتی گاهی اوقات حس می‌کنم می‌دونم چه اتفاقی قراره بی‌افته ولی من؟ از تغییر اوم عاجزم و فقط می‌تونم تماشا کنم. هرچند خیلی وقتا تموم زورم رو زدم که به همون اتفاقی برسم که خودم می‌خوام ولی خب؟ حتی اون‌ها هم برام مثل یه دژاوو می‌مونن. تا حالا حس کردین که نمی‌تونین فرق بین خواب و واقعیت رو تشخیص بدین؟ خیلی وقتا اون حالت بهم دست میده.

دژاووخوابایدهنامهحس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید