فهمید اسنپ کار میکنم، شاکی که همه ی کارای ماشین با منه!!! گفتم اها تو نگران ماشینی! نه امنیت من! بهش برخورد که منظورم از ماشین تویی، گفتم منظورتو با کلمات مناسب بگو من بفهمم، تهدید که اگر بفهمم چنین و چنان میکنم، بهش میگم اون پولی که باهاش تو رو بردم خارج قرض و وام بود باید پس بدم، عصبانی که مگه چقد من اصن این پولو میارم میندازم جلوت دهنت بسته شه، تو دلم گفتم آخ کاش تخمشو داشتی این پولو جور میکردی بهم میدادی من دهنم بسته میشد، بعد گفت من فردا چهار تومن میریزم برات دیگه حق نداری اسنپ کار کنی، گفتم تو اینکه هر ماه یه تومن باید قسط وام مدرسه رو بدی هر ماه یادت میره! فاکینگ هر ماه!!!! بعد به من میگی من رو حرفا حساب کنم ؟ آخه یه چیزی بذار که بشه روش حساب کرد؟ من خالی خالیام…
گس وات! امروز حقوقشو ریختن، و؟ بازم قسط وام مدرسه رو برام نریخته :)))))))))))))
و صد در صد که من بهش نمیگم دیگه! من لنگ یه ملیون نیستم، من شصت ملیون جور کردم سه ماهه رفتم طلاهای مامانمو آزاد کردم، من انقد زنم که میذارم پشتش حرفم زمین نمونه، ولی تو انقدر نامردی که پای ساده ترین حرفات نمیتونی وایسی…
راه ساده اش اینه که تا وقتی اذیتم نکرده، تا وقتی هر وقت دلم میخواد سر هر پروژه ای دلم میخواد میتونم برم، سرمو بندازم پایین بی صدا زندگیمو بکنم، بیخودم پولمو خرج مسافرت و هدیه و اینا نکنم، هر چی پول دستم اومد خورد خورد تتر و طلا کنم بذارم یه گوشه واسه فردای خودم..
راه هیجان انگیزش اینه بزنم زیر زندگی و از این خونه برم، فکر کنم اون بیرون خورشید قراره بهم سلام دوباره بکنه… ولی کی میدونه فردا قراره چی بشه…
راهی که دوست دارم چیه؟ بتونم از اون سه تا بچه دل بکنم و ۱۴ اردیبهشت برای همیشه با همه خداحافظی کنم… خیلی خستم
راستی، روانکاوم اجازه خداحافظی نداد، و گفت توی عید هم هفتهی دوم بصورت آنلاین هست و تاکید کرد که اگر خواستم ازش وقت بگیرم و من تاکید کردم که مزاحمتون نمیشم و اون گفت بازم راه های ارتباطیش رو گفت!! از اینکه حرفی که بهش نمیزنم رو هم میفهمه خوشم میاد، چون من هیچی از ماجرای خودکشی بعد عید نگفتم بهش، گفتم با دل خیال راحت بره تعطیلات ولی خب اون مراجع سه سال مداوم و هر هفتهاش رو میشناسه دیگه! البته بیشتر روی اختلال هاش تسلط داره 😒