هیدن
هیدن
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

بهار

صدایِ پایِ بهار نزدیک تر از همیشه به گوش میرسه اما نمیدونم چرا سرما هنوز رختِ رفتن نپوشیده ، هنوز تیکه های شکسته‌ی ماه تو آسمون دیده میشن

سیاهی در های آسمون رو برای خورشید باز نکرده و تَرَک های دل تبدیل شده به دره های عمیق
صبح سلامی به امید نمیکنه و حبه های غصه هنوز هم جایِ قند های قندون رو پر کرده
صدایِ پایِ حاجی فیروز میاد اما گمونم شعرهاش رو فراموش کرده
یادش رفته رنگِ ربان های گره خورده به سبزه‌ی هفت سین رو
قرمزیِ ماهی ها خاطِرِش نیست ، گمونم خیلی وقته که طعمِ سمنو رو نچشیده
اما بهار نزدیکه
بهار نزدیکه و موقع تکوندنِ دل رسیده
خاطرات رو از بالای طاقچه برمیدارم ، چند قطره اشک برای شستنِ گرد و خاکشون میریزم و
ثانیه هارو مهمونِ خیال میکنم
چند قطره اشک کافیه تا دلِ کوچیکم رو سیل ببره
خودم رو غرقِ این دریایِ شور پیدا میکنم
بهار رسید
با یه لیوان چایی و حبه های غصه به استقبالش میرم ، کنارش میشینم ، خستگی هام رو بهش میدم و به تمنایِ شاخه گلی از امید ، به دست هاش خیره میشم


رفقا سال نو رو بهتون تبریک میگم ، یکی از بهترین بخش های سالی که گذشت آشنا شدن با شما دوست های ویرگولی بود ، اینجا دورهم از خیلی چیزا صحبت کردیم و جای یه تشکرِ از ته دل خالی بود ؛ خیلی چیزا ازتون یاد گرفتم

امیدوارم سال خوبی واستون رقم بخوره و شادی همیشه مهمون دل هاتون باشه



سال نوهفت سینخیالغصهدوست ویرگولی
جک سابق
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید