چندتا برگ بیشتر از درختِ پاییز نمونده ، اوناهم که بریزن ننه سرما پیداش میشه
به برگ های خشکِ زیر پام نگاه میکنم . هرکدومشون پر از سکوتن ، جز اولین برگِ افتاده ، اون آسِ پاییزه که همون روز اولش رو کرد
آسمون رو نگاه میکنم ، ماه داره ستاره هاشو میشماره ، نورش همیشه دشتِ خیالم رو روشن میکنه
تکیه میدم به درخت ، آهسته و آروم میشینم ، دستِ آخره و منم مثل همیشه بازی رو به پاییز میبازم