هیدن
هیدن
خواندن ۱ دقیقه·۵ ماه پیش

میونِ سایه‌ها

آسمون که چشم خورشید رو دور میبینه
نسیم رو دعوت میکنه به تماشای رقصِ شاخ و برگ های سبزِ درختای دشتِ خیال
توی آبی عصرگاه
گَردِ تنهایی رو میپاشه رو قلبم
و خیالِ گذشته
میشه آتیشه افتاده به این دشتِ دروغین
با هر غروب
سیاهی مهمون دل میشه
و بی‌رحم ترین قتل عام تاریخ
نتیجه این هجوم سخت به این روح زخمی
چشم های قرمز و سوزِ نفس های کوتاه و بریده
در تمنای سرمای زمستون
برای قایم شدن میون برف
کج
گم شدم لای سایه ها
سایه های بی‌روح، جسم های بی رنگ و تلخ
دلم تنگه سادگی خونه پدربزرگه
من خودم رو میون نرگس های خونه جاگذاشتم و
خونه دور تر از همیشه به نظر میاد


سایهعصرخونهغبار تنهاییدشت خیال
جک سابق
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید