ویرگول
ورودثبت نام
فرداد فلاح
فرداد فلاح
خواندن ۶ دقیقه·۱ سال پیش

من به شکل غم انگیزی بیژن نجدی هستم!

?

یادداشت فرداد فلاح درباره بیژن نجدی
یادداشت فرداد فلاح درباره بیژن نجدی



یادداشت فرداد فلاح درباره داستان بیژن نجدی

سپرده به زمین

Trusted to the Earth

دهه هفتاد دوره ی ظهور نویسندگانی بود که سعی داشتند دریچه های تازه ای در ادبیات داستانی بگشایند و در ساختار های مدرن و پست مدرن ماجراجویی کنند. داستان هایی که برآیند احوال جامعه بعد از جنگ بودند و به دگردیسی و تحول فرم ها و ساختار های پیشین پرداختند .

Seventieth decade was a period of new persian writers who tried to open new views in persian literature and ventured on modern and post modern forms. The stories were inspired by after war society and trying to recreate and transform the previous forms.

بیژن نجدی را می شود نویسنده ای دانست که در این زمان دست به قلم می برد و پیشگام سبک جدیدی از داستان نویسی در ایران می شود، تحت عنوان داستان - شعر. پیش از نجدی نویسندگانی تلاش های نه چندان موفقی کرده بودند که داستان های شاعرانه بنویسند، کسانی همچون نادر ابراهیمی، اما نجدی توانست ارائه قابل دفاعی از داستان - شعر داشته باشد طوریکه بقول منتقدان، عناصر شاعرانه به ساختار منطقی داستان هایش لطمه ای نزند. تلاش های نجدی را می توان بیانگر شکست و کامیابی هم زمان دانست چرا که از طرفی برای خلق آثار نوینش تلاش می کند و به نوشتن در سبک خود اهتمام می ورزد و از طرفی دیگر اغلب آثارش پس از فوت وی چاپ می شوند و در زمان حیاتش تنها به چاپ مجموعه داستان کوتاه "یوزپلنگانی که با من دویده اند" قناعت می کند. در این جستار سعی داریم که به بررسی داستان کوتاه "سپرده به زمین" بپردازیم.

Bijan Najdi was a writer who intended to write in those years and pioneered a new story writng style which is named, sotry-poem. Before Najdi some other persian writers tried to write poetical stories but they weren't successful, like Nader Ebrahimi. Najdi could have a great presentation of poetical story in which poetical components didn't hurt his story's structure. Najdi's efforts simultaneously results faliure and success. Because he really tries for creating his new writing style whereas most of his stories were published after his death. Only his story collection entitled " The leopards who have run with me" was published in his living time. In this essay we are trying to review the story " trusted to the earth" (one of his short stories)

در داستان "سپرده به زمین" ما شاهد یک زوج کهنسال هستیم به نام های ملیحه و طاهر که در آستانه پیری به سر می برند. داستان روایت از روزی می کند که ملیحه و طاهر متوجه خبر فوت کودکی را می شوند که در آب غرق شده است. طاهر و ملیحه به بهداری می روند تا که از صحت خبر مطلع شوند. بعد از آنکه می فهمند کسی به سراغ کودک نیامده از پزشک درخواست می کنند‌ که بگذارد کودک را آن ها دفن کنند. ملیحه می گوید"اینطوری می تونیم یه بچه داشته باشیم که مُرده. شاید بتونیم دوستش داشته باشیم". داستان همانطور که ملیحه می خواهد پیش می رود و آنها کودکی را دفن می کنند که فرزندشان نیست.


In the story "trusted to the earth" we see an elderly couple with names Maliheh and Taher living their last section of life. The story narrates a day that a child is drowned and died in the river. Maliheh and Taher go to the hospital to understand the news. When they realize that no one has come to take the child, Maliheh requests to take the child and burry him by herself. She says ,"In that case we can have a child who is dead, maybe we could love him". The story goes the way Maliheh wants and they burry a child who is not theirs.

داستان "سپرده به زمین" داستانی فلسفی است که در زمینه ای روانشناسانه و با استفاده از عناصر شاعرانه روایت از زندگی زوجی می کند که در آستانه مرگ، حسرت عدم زایش و زایندگی در زندگی خود را می خورند. بر اساس کهن الگو های روانکاوی یونگ، زایش و زایندگی از کهن الگو های مهم روانی است. این میل به زایش هم می تواند در فرزندی که متولد می شود تجسم پیدا کند و هم در خلق آفریده های انسانی، مانند آثار هنری ، ادبی ، فکری و همچنین خلق اشیا و کیفیت هایی با جوهره انسانی. عدم زایندگی ممکن است به شکل عقده روانی در انسان باقی بماند و آثار اضطرابیِ آن از دوره میانسالی به بعد مشاهده شوند. دوره ای که معمولا آن را بحران


میانسالی نامگذاری می کنند. در داستان "سپرده به زمین" ملیحه و طاهر بوسیله دفن جنازه کودکی ناشناس مجازا احساس زایندگی می کنند و این عمل تسکینی می شود بر عقده ی عدم زایندگی و زایش که پیوسته از آن رنج می برند.


"Trusted to the earth" is a philosophical story in the field of psychology including poetical components and narrates living of an elderly couple who regert not being generative and efficient in their life time. Based on psychoanalysis of Jung, generativity is one the important psychological archetypes. This intendance for generativity can incarnate in a child or in human creations in the artistical, literal, intellectual fields. Not being generative might remain as a psychological complex and it's anxiety consequences will appear after the middle age. The period which is usually called middle age crisis. Maliheh and Taher in the story "trusted to the earth" with burrying a stranger child, could imaginary fulfill their generativity desire which had remained as a complex.

نجدی در این داستان همانند دیگر آثارش با استفاده از عناصر شاعرانه و ترکیب های استعاری تلاش به توصیف فضای روانی زوجی دارد که هماره جای چیزی در زندگی شان خالی است و در انتهای داستان پس از دفن کودک، ملیحه و طاهر را بر سر قبر او می بینیم که یکدیگر را به آغوش کشیده و یکی شده اند. انگار امانت زندگیِ خود را به مادرِ زمین سپرده و آرام گشته اند.
"طاهر گفت: پاشو بریم، ملیحه گفت کمکم کن پاشم، آنها به هم چسبیدند، کسی نمی توانست بفهمد چه کسی دارد به دیگری کمک می کند. همین که توانستند بایستند ملیحه گفت: حالا اون مال ماست، مگه نه؟ حالا ما یه بچه داریم که مُرده."

فرداد فلاح

Najdi in this story same as the other ones, with using poetical components and metaphores is trying to describe the mental experience of an elderly couple who really miss something in their life. By the end of the story, you see Maliheh and Taher after burrying the child hug each other and become only one person, as if they have trusted their trustee to the mother of the earth and now they are relieved.

Taher says: let's go, Maliheh says: help me get up, they stuck to each other, you couldn't understand who is helping another. After finding themselves maliheh says:" now he is for us... isn't he? now we have a dead child"

Fardad Fallah

داستان کوتاهروانشناسیجستارفرداد فلاحبیژن نجدی
من فرداد فلاح هستم و سعی می کنم جستار ها و یادداشت هایی با رویکرد روان شناسی بنویسم و از طریق این صفحه به اشتراک بگذارم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید