یه نگاه به دور و ورم کردم؛ آدما مدام وول می خوردن؛ یه نگاه کردم به دستام. یه دستم پر از نفرت بود. اون یکی خالی؛ مثل مُشتِ آدمایی که وول می خوردن.
هفت تیرو گذاشتم تو دهنم. یه نگاه به دور و ورم کردم؛ آدما مدام وول می خوردن؛ یه نگاه کردم به بالا. دریا آروم بود ولی صاعقه های وحشی، وحشیانه می وزیدن؛ مثل ذهن آدمایی که وول می خوردن.
ماشه رو کشیدم !
بوی باروتُ ته حلقم حس می کردم که ناگهان از طبقه سی و سوم پریدم !
بدنمو می دیدم ولی ؛ اون سرعتش بیشتر از من بود.
حتما اون پروازُ بیشتر از من دوست داشت.
بازم من دیر رسیدم ؛
من دیر رسیدم ؛
به من دیر رسیدن ؛
پس رد شدم رفتم !