ازخدا دارم سوالی
سی جزع آیه داری ثبت است در قرانت/
روی صحبت تو کیست خالقم بامرد است/
حتی یک آیه نداری با بانوان حرف بزنی/
یا یک آیه که به مردان عشقراحرمت دهی/
خالق ما نگوید به زن مادرخلقت تویی،
نگوید به مردان علت یکی شدن /
نگوید ارزش مادر تا کجاست،
نگویدازعشق بی نقص دارای مرحباست/
نگوید مرد باشد فقط با یک زن همسفر/
از خیانت نگفتی/ از دل خواهرنگفتی/
راز عشق زن نگفتی/
علت عاشق شدن علت خلقت نگفتی/
نگفتی هستی از خالقی چون مادراست/
نگفتی از محبت از خلوص یا از هوس/
از رفتن مردان نگفتی /
از قیامت گفتی و آتش داغ جهنم/
گفتی مردان آزاده اند گفتی آنان محورند/
گفتی شیطان صفتند/
گفتی در بهشت دارند ده ها هوری/
درزمین چهار زن بهتر زهوری/
مرحبا داری اینم بود فکرخوبی/
گفتی از برای مردان زن داده ای /
گر تعریف تو از زن باشد این ماجرا/
مرد کجای خلقت است/
مثل فرزندان که من مردکرده ام/
پس زن از مردمردترست/
گفتم از عشقی که زن مالک آن است/
انکسیکه صاحب جان واموال مرداست مادراست/
گفتم از رنج عشق همسری که مرد او نباشدبهتر است، /
گفتم از مادر که مالک بهشت کوثراست، /
گفتم از آن عاشقی که باز عاشق شود جای او دراستبل کنار گاو وخر است/
باید از زنها بگویی، علت عشق وطلوع و زندگانی را/
گاهی هم از مرد بگویی /
از نیاز مردوزن باهم بگویی/
از وفاداری ارادت داشتن مردان بگویی/
از دل پرزخم وخون زن بگویی /
که مرتب گوید به مردان ببخشید من زنم/
ببخشید که من یک زنم/
قلم صاف