این متن در ادامه این متن و سایر متون پیشینه.
و اینکه در ادامه این متن، این متن هم مطالعه کنید: درباره حقوق زنان
سوال:
چرا قرآن مردان رو بر زنان برتری داده؟ یعنی چرا قرآن با وجود اینکه به درستی معتقده زن و مرد به لحاظ آفرینش برابراند، اما در نهایت در درون خانواده و حتی حکومت، حکم مرد رو بالاتر از حکم زن قرار میده؟
برای فهم جواب این سوال، باید بریم سراغ تاریخ اسلام. یعنی به بررسی این مسأله بپردازیم که اسلام در کجا و بر چه افرادی ظاهر شده.
همانطور که مشخّصه اسلام بر عرب بادیهنشین ظاهر شده. عرب بادیهنشین در صحرای خشک و بیآب و علف زندگی میکنه. در این محیط، انسان برای زندگی باید قبل از هر چیز با محیط سخت و خشن بجنگه. لازمه بقا در صحرا برخورداری از روحیه جداله. طبیعتاً در این محیط، تأمین معاش خانواده بر دوش مرد قرار میگیره، مردی که واجد روحیه جداله.
بالاترین نظام سیاسی این اعراب، قبیله است. قبیله از افراد همخون تشکیل میشه. در اصل، هویت و موجودیت فرد به قبیله گره میخوره. قبیله در نقش دولت یا حکومتهای امروزی عمل میکنه. فرد، تنها در درون قبیله از حقوق مشخّصی برخوردار میشه. فرد بدون قبیله از هیچ حقوقی برخوردار نیست.
حالا ببینیم روابط درونی و بیرونی قبیله از چه نوعه.
قبایل مختلف با هم در جدال دائمی به سر میبرند. همین جدال و نبود شورا مانع از اتّحاد قبایل مختلف در زیر یه نظم سیاسی بالاتر میشه. چرا جدال هست؟ مطمئناً مهمترین دلیل، کمبود مواد غذاییه. وقتی مواد غذایی کمیاب میشه، اولین راهکاری که موجودات زنده برای بقاء اتخاذ میکنند، اینه که بر سر مواد غذایی موجود با هم بجنگند. البته بعداً جهالت و حماقت هم اضافه میشه. مسأله اینه که وقتی چند تا آدم به شدت پرخاشجو و خشونتطلب دور هم جمع بشن، این آدمها به دنبال بهانه میگردند تا به جان هم بیفتند. به عبارت دیگه، وقتی محیط سخت و خشن باشه، افراد برای بقاء باید بجنگند و همین جنگ منجر به غلبه روحیه جدال میشه و وقتی روحیه جدال غلبه کنه، هر چیز احمقانه و ناچیزی میتونه منجر به یه جنگ تمامعیار بشه.
از طرف دیگه، جدال در خارج موجب این امر میشه که قبیله از اعضای خودش وفاداری و اطاعت کورکورانه و متعصّبانه بطلبه. و این منجر به استبداد میشه. فرد آزاد نیست که مستقل از قبیله برای خودش تصمیم بگیره. اگه رأس قبیله تصمیم به جنگ بگیره، همه مجبوراند اطاعت کنند.
پس، نه درون قبیله شورایی وجود داره و نه بیرون از قبیله. میان اعراب بدوی، زور حاکمه نه حقیقت.
این فقدان روحیه شورا و مهر و رحمت خودش رو در سرکوب زنان به بهترین وجه نشان میده. در متن قبلی گفتم که یه ضرورت خارجی منجر به این شد روحیه شورا به زنان گره بخوره و روحیه جدال با مردان. اما در میان اعراب شاهد این هستیم که نه درون گروه و نه بیرون گروه شورایی وجود نداره و همزمان زنان سرکوب میشن. مرد عرب زن رو تا حد یه کالا یا یه حیوان تقلیل داده.
البته یه سوال اینه که چی ریشه چیه. محیط سخت و خشن باعث شده روحیه جدال در مردان غلبه کنه. اما سوال اینه که آیا اول این روحیه به دلایل مختلف تشدید شده و بعد مرد زن رو سرکوب کرده یا برعکس، اول مرد زن رو سرکوب کرده و بعد این روحیه تشدید شده. شاید هم همزمان با هم پیش رفته.
قبلاً هم گفتم، لازمه آزادی و استقلال هر فرد و هر جمعی برخورداری از هر دو روحیه شورا و جداله. هر زمان که یه روحیه تضعیف بشه، فرد یا جمع، آزادیاش رو از دست میده. از طرف دیگه، هر حرکت و پیشرفتی به جدال و شورا نیاز داره. حرکت با جدال شروع میشه و با شورا به اتمام میرسه. در طول تاریخ انسان، هر زمان که پیشرفتی در قوانین جامعه صورت گرفته، اینجوری بوده که اول جدالی بین گروههای مختلف رخ داده و بعد این گروهها حاضر شدند با هم شورا کنند. همین شورا منجر به تدوین قوانینی شده که به سود همه بوده.
اینجا یه نکته بگم. همینکه در دستههای شکارگر، وظیفه تأمین معاش بر عهده مرد بوده، ممکنه به این تصوّر دامن بزنه که مرد نقش اصلی رو در تاریخ و تمدّن انسانی داشته و زن صرفاً از یه نقش فرعی و پشتیبانی برخوردار بوده. اما این اشتباهه. کشاورزی و دامداری که دو پایه اصلی تمدّن انسانیاند، به دست زنان کشف شده. زنان بودند که با روحیه شورا و مهر و رحمتی که داشتند، موفق شدند حیوانات رو اهلی کنند و نحوه مراقبت از گیاهان رو یاد گرفتند. نقش زنان در پیشرفت تمدّن به اندازه نقش مردان مهمّه، شاید هم باید بگیم حتی اهمیت بیشتری داشته. چون تمدّن بدون روحیه شورا پیش نمیرفت و تکامل نمییافت.
اعراب بدون شورا محکوم بودند به اینکه تا ابد در جنگ و جدال به سر ببرند. اگه شورا وارد نمیشد، زور تا ابد حاکم باقی میماند.
محمّد کسیه که شورا رو وارد کرد. محمّد در مقامِ یه روح آزاد، روحی که از هر دو روحیه شورا و جدال برخورداره (بهتر بگم، در مقام یک حکیم، کسی که به حکمت مطلق دست یافته، کسی که به حقایق کلّی عالَم رسیده)، وارد صحنه شد و از طریق جدال با اعراب جاهل و متعصّب، روحیه شورا رو در بین عرب بادیهنشین تثبیت کرد.
محمّد در مقام یه مصلح اجتماعی متوجه میشه که مشکل اعراب ریشه در حاکمیت زور داره و تلاش میکنه تا حقیقت رو حاکم کنه. برای این کار، اول شورا میکنه، یعنی در ابتدا با خواص و سپس با عوام در مورد حقیقت صحبت میکنه و ازشون میخواد تسلیم حقیقت باشند، نه منافع جزئی یا حماقت و جاهلیتی که از گذشتگان بهشون به ارث رسیده. اما همانطور که مشخّصه تنها یه عده محدودی بهش ایمان میارن و اکثریت به دلایل مختلف لجبازی میکنند و محمّد مجبور میشه برای اثبات خودش به جدال رو بیاره. محمّد همراه یارانش که امّت اسلام رو تشکیل میهند، میجنگه و حقیقت رو حاکم میکنه.
در امّت اسلام برخلاف قبیله پیوندهای خونی جایی نداره. هر کسی که تسلیم حقیقت و قانون اسلام باشه، عضوی از امّت اسلام به حساب میاد. در امّت اسلام نه زور که قانون و حقیقت حاکمه. یعنی هر زمان بین اعضا اختلافی پیش بیاد، اختلافشون رو نه از طریق زور که با توسل به قانون و حقیقت حلّ میکنند، یعنی به جای اینکه جدال کنند به شورا روی میارن.
اما محمّد برای آزادسازی روحیه شورا، لازم بود زن رو آزاد کنه. آزادی همه در گرو آزادی زنان جامعه بود. شاید بشه گفت مهمترین قدمی که محمّد در راه آزادسازی زنان برداشت، این بود که حقّ مالکیت رو برای زنان تثبیت کرد.
همانطور که هگل هم گفته، بهطور کلّی، مالکیت خصوصی یکی از مهمترین عناصریه که از استقلال و آزادی فرد در برابر حفاظت میکنه. نه اسلام اصالت رو به فرد میده و نه هگل. یعنی در نهایت، فرد وظایفی در برابر جمع داره که این وظایف محدودش میکنه (برای مثال، من حقّ ندارم دیگران رو بکشم، حق ندارم هر مزخرفی رو که دلم خواست، بیان کنم). اما لازمه که فرد از دیگران و از جمع استقلال داشته باشه. مالکیت خصوصی این استقلال رو فراهم میکنه. محمّد حقّ مالکیت خصوصی رو برای هر دو جنس تثبیت کرد.
البته اینجوری نیست که قبل از محمّد زنان از حقّ مالکیت برخوردار نبوده باشند. یه نمونه خود خدیجه است. اما مسأله اینه که قانونی وجود نداشت. به قول نصیری:
شواهد بسیاری وجود دارد که تأیید میکند پس از مرگ شوهر، پسر بزرگش اگر تمایل به تصاحب زن او (نامادری خویش) داشت، پارچهای بر سرش میافکند و به عنوان سهم ارث او را صاحب میشد. سپس چنانچه مایل بود با او ازدواج میکرد وگرنه او را به ازدواج شخصی دیگر درآورده، از مهر او استفاده میکرد و در صورت تمایل حقّ داشت وی را به کلّی از ازدواج با سایر مردان محروم کند تا پس از مرگ، مال او را تصاحب کند.
محمّد به زن یه هویت مستقلّ بخشید و همانطور که مشخّصه ملاک برتری رو فقط و فقط تقوا اعلام کرد.
اما محمّد در مقام یک حاکم، باید شرایط زمان و مکان رو در نظر میگرفت. برای همین، در نهایت در درون خانواده و حتی حکومت، حکم مرد رو بالاتر از حکم زن قرار داد. یعنی چی؟ اول در مورد خانواده توضیح میدم و بعد در مورد حکومت.
در مورد خانواده:
گفتم که نوع بشر بنا به یه ضرورت خارجی (اینکه بقای خانواده و گروه با خطر جانی همراه بوده) مجبور شده روحیه جدال رو به مرد بسپره و روحیه شورا رو به زن. این ضرورت در زمان محمّد و در جغرافیای خشک و سخت شبهجزیره هم برقرار بود. از علی خطاب به اعراب نقل شده که:
خدا محمد را فرستاد تا مردمان را بترساند و فرمان خدا را چنانکه باید برساند. در آن زمان شما ای قوم عرب بدترین آیین را برگزیده بودید. در بین سنگهای خشن و مارهای گزنده میخوابیدید، از آب تیره مینوشیدید، غذای خوبی نداشتید، خون یکدیگر را میریختید، پیوندتان را از خویشان میبریدید و جنگ میکردید.
همانطور که مشخّصه، لازمه بقای خانواده جنگ با طبیعت بوده، جنگی که با خطر جانی همراه بوده. در این شرایط طبیعیه که زن از خطر حفظ بشه و مرد به جنگ طبیعت بره. پس، محمّد هم به خاطر یه ضرورت خارجی مجبور شد روحیه شورا و مهر رو به زن بسپره و روحیه جدال و قهر رو به مرد.
اما چرا در نهایت مرد بر زن برتری یافت؟ به این دلیل ساده که خانواده برای بقاء باید میجنگیده و در این شرایط حاکم باید کسی باشه که از روحیه جدال برخورداره. در اصل، این مرد نیست که بر زن برتری یافته. روحیه جداله که بر روحیه شورا برتری یافته، چون لازمه تأمین معاش جنگ بوده. طبیعتاً چون روحیه جدال در مرد غالب بوده، مرد باید درون خانواده برتری مییافته.
برای مثال، اینکه دیه زن نصف مرده یا سهم زن از ارث نصف مرده، همه به همین دلیله که در شرایط سخت عربستان، این مرد بوده که باید معاش خانواده رو تأمین میکرده. مرد یه بار اضافی روی دوشش داشته و به همین دلیل، از یه سری حقوق اضافی برخوردار میشده. یا اینکه مرد اجازه داره زوجات متعددی اختیار کنه، به این دلیل بوده که مرد با خطرات جانی بیشتری روبرو بوده و طبیعتاً در این شرایط، جامعه همواره با این خطر روبرو بوده که تعداد اعضای مردانش کمتر از زنان باشه. به همین دلیل به خاطر صلاح کلّ جامعه، مرد اجازه پیدا کرده بیشتر از یه همسر داشته باشه.
امروز با از بین رفتن این ضرورت خارجی، زن و مرد از یه طرف، آزادند که هر دو روحیه شورا و جدال رو درون خودشون پرورش بدن و از طرف دیگه، زن آزاده تا در تأمین معاش خانواده مشارکت داشته باشه. در این شرایط که نقش زن و مرد مشابه هم میشه، طبیعیه که این حکم جزئی قرآن دیگه صادق نباشه. این آیه الان دیگه منسوخ شده.
اما در مورد حکومت:
در قوانین کشور داریم که رئیس جمهور یا رهبر باید رجل باشند. این هم اشتباهه.
در زمان محمّد لازم بود حاکم سیاسی مرد باشه، اما امروز این ضرورت از بین رفته.
باید به یاد داشته باشیم که امّت اسلام اساساً با جنگ شکل گرفت و همیشه در جنگ بود، جنگی که با فناوریهای ساده و ابتدایی صورت میگرفت. در این جنگ زور فیزیکی نقش مهمی داشت. این جنگها اساساً مردانه هستند. به صلاح همه بوده که زن از این جنگها حفظ بشه.
اما چرا حاکم باید مرد میبوده؟ چون حاکم، فرمانده کلّ قوا هم بوده و لازم بوده خودش در خطِّ مقدم جبهه حضور داشته باشه. باید به خود محمّد نگاه کنیم و نه خلفای بعدی. محمّد کسیه که در خطِّ مقدّم حضور داره.
اما امروز جنگ عوض شده. امروز فرمانده کلّ قوا لازم نیست در خطّ مقدم باشه. البته امروز هم بهتره که جنگ مردانه باشه، اما وضعیت فرمانده کلّ قوا فرق میکنه. امروز، فرمانده در اصل یه استراتژیسته. فرمانده جنگی یه شطرنجبازه. لازم نیست خودش بجنگه. فرمانده طرح و نقشه جنگی میریزه و این یه حقیقته که زن هم به اندازه مرد میتونه یه شطرنجباز ماهر باشه.
طبیعتاً امروز، هر زن یا مردی که به اندازه کافی واجد روحیه جدال و قهر باشه، میتونه در نقش حاکم سیاسی و فرمانده کلّ قوا بازی کنه.
به نظرم یکی از دلایلی که منتظری از مقامِ جانشینی کنار گذاشته شد، همینه که فاقد روحیه قهر و شدّت عمل لازم بود. این یعنی هر مردی که فاقد این روحیه باشه، نباید در این مقام قرار بگیره.
در ادامه چند تا عکس از دو کتاب مربوط به تاریخ اسلام میذارم. نویسنده اولی موّرخیه به نام جعفر شهیدی و نویسنده دومی، موّرخی به نام محمد نصیری: