این متن در ادامه این متن و سایر متون پیشین با هدف تبیین مسأله زنان نوشته شده.
سوال: چرا آیه 34 سوره نساء امروز منسوخ شده؟ به عبارت دیگه، چرا امروز هیچ جنسی بر دیگری برتری و سرپرستی نداره؟
میخوام از طریق جوابدادن به این دو سوال، در اصل به این سوال جواب بدم که چرا امروز عدالت حکم میکنه، حقوق زن و مرد در درون خانواده و جامعه برابر باشه (البته شاید جواب این سوال تا الان مشخّص شده باشه، اما بد نیست یه بار یه مرور کلّی بکنیم).
برای بررسی این موضوع، اول ببینیم حقّ و تکلیف چی هستند؟
بریم سراغ هگل. از دید هگل:
الف) حقّ، موجودیت و مثال آزادیه. یعنی حقّ، تمام عناصر و لوازمیه که فرد برای آزادی در درون جمع باید ازشون برخوردار باشه.
ب) حقّ و تکلیف تنها در درون جمع معنی دارند. خارج از یه جمع، هیچ حقّ و تکلیفی وجود نداره. یه انسان تنها در درون جنگل، نمیتونه هیچ انتظاری داشته باشه که تمساحها به جانش تعرّضی نکنند.
ج) حقّ و تکلیف همارز هماند. هر حقّی که به کسی داده میشه، همراه با یک تکلیفه. شاید هم باید برعکس بگیم. هر تکلیفی همراه با یه حقّه.
در متن قبل گفتم که شاید مهمترین قدمی که اسلام در راه آزادی و استقلال زن برداشته، تأیید حقّ مالکیت برای زنان بوده. اما همانطور که گفتم، هر حقّی با یه تکلیف همراهه. حقّ مالکیت لازمه آزادی هر فرده، اما این حقّ هم همراه با یه تکلیفه. این تکلیف چیه؟ زمانیکه تمام اعضای یه جامعه از حقّ مالکیت برخوردار باشند، این به این معنیه که در این جامعه هر کس تکلیف داره برای امرار معاش خودش تلاش کنه. چون اگه کسی میخواد آزاد باشه، یعنی به غیر خودش وابسته نباشه، دقیقاً باید استقلال اقتصادی داشته باشه. به قول شوپنهاور: «من نغمه کسی را میخوانم که نانش را میخورم». پس، اگه کسی میخواد مستقلّ باشه، باید خودش با کار خودش معاشش رو تأمین کنه. این «باید» یعنی، حفظ استقلال و آزادی در عین حال که یه حقّه، یه تکلیف هم هست.
حالا، وقتی اسلام حقّ مالکیت رو برای زنان به رسمیت شناخته، یعنی تأیید کرده که زن از هویتی مستقلّ برخورداره و قادره برای خودش (به قول هگل، به صورت لنفسه) و مستقلّ از هر کس دیگری کار کنه و معاشش رو تأمین کنه. دقیقتر بخوام بگم،
اسلام تأیید کرده که زن حقّ و تکلیف داره تا برای امرار معاش خودش تلاش کنه.
اما یه مسأله هست. انسان درون خانواده زندگی میکنه. در حقیقت، خانوادهای که از یک زن و یک مرد تشکیل شده باشه، ابزاریه که به بهترین و کمهزینهترین روش چند تا چیز رو تأمین میکنه:
اول، بقای جامعه
دوم، استقلال فردی
سوم، نیاز انسان به عشق و وحدت با دیگری
زن و مرد درون خانواده به وحدت میرسند و یه موجود واحد رو میسازند. پس از این، زن و مرد همراه با هم و در مقام یک موجود با عالَم خارج خودشون ارتباط برقرار میکنند.
در اصل، خانواده یکی از مصادیق وحدت در کثرته. خانواده یه موجود واحده که در درون خودش از چندین عضو برخورداره، درست مثل یک بدن. همانطور که در بین اعضای مختلف یک بدن، جهت حفظ حیات و بقاء کلّ، تقسیم وظایف صورت میگیره، زن و مرد درون خانواده میتونن برای حفظ حیات خودشون و خانواده وظایف رو تقسیم کنند. اما با توجه به اینکه اسلام حقّ زن برای مالکیت و استقلال اقتصادی به رسمیت شناخته، یعنی
در نظر اسلام، زن مجبور نیست در خانه بنشینه و از بچهها مراقبت و لوازم آسایش مرد رو تأمین کنه و مرد هم وظیفه نداره با کار در بیرون معاش خانواده رو تأمین کنه.
اما همانطور که در متن قبل دیدیم، محیط خشک و سخت عربستان میطلبیده، مرد در بیرون خانه کار کنه و زن درون خانه به وظایف مراقبتی بپردازه. وقتی میگم میطلبیده به این معنیه که به صلاح همه بوده که این تقسیم وظیفه صورت بگیره. اما حتی اگه در همون زمان و مکان هم زنی خواهان این میشده که بیرون از خانه به شترچرانی بپردازه، مطمئناً هیچکس اجازه نداشته مانعش بشه. اما بهتر بوده که همه به این تقسیم وظایف احترام بذارن، چون به صلاح همه بوده.
اما همانطور که قبلاً مشخّص کردم (برای مثال، در این و این و این)، این تقسیم وظیفه فقط و فقط ریشه در یه ضرورت خارجی داشته، نه مفهوم روح یا حتی مفاهیمی مثل زن و مرد. پس، امروز با از بین رفتن این ضرورت خارجی، یعنی با توجه به اینکه زن و مرد آزادند و قادرند تا هر دو روحیه شورا و جدال یا مهر و قهر رو درون خودشون پرورش بدهند و با توجه به اینکه تأمین معاش با خطر جانی همراه نیست،
هیچکس حقّ نداره به بهانه اسلام یا وظایف مادری یا هر بهانه مزخرف دیگری، زن رو از کارکردن و تلاش برای تأمین معاش خودش منع کنه.
اما باید در نظر داشته باشیم که لازمه عدالت اینه که معیار تعیین حقّ، فقط و فقط تکلیف و وظیفه باشه. یعنی من در هر محیطی به اندازه تکالیفی که بر عهده دارم، از حقّ برخوردارم. برای مثال، عدالت حکم میکنه که در یه شرکت اقتصادی، میزان حقوق کارکنان تنها بر مبنای وظایفی که انجام میدن، تعیین بشه. هر کس وظایف و تکالیف بیشتر و سنگینتری بر عهده داره، باید حقوق بیشتری هم بگیره.
درون خانواده هم همینه. طبیعتاً هر کس وظایف و تکالیف بیشتری بر عهده داره، از حقوق بیشتری برخورداره. اگه اسلام حقوق بیشتری برای مرد قائل شده، فقط به خاطر اینه که تکالیف و وظایف بیشتر و سنگینتری بر عهده داشته، یعنی نقش مهمتری در بقاء خانواده ایفاء میکرده (در مورد این موضوع در متن قبلی «برگی از تاریخ اسلام» یه بحث با کاربر آیرین داشتم، توصیه میکنم اون بحث هم دنبال کنید). طبیعتاً معتقدم این یکی از احکام جزئی اسلامه که امروز منسوخ شده.
حالا اگه بپذیریم که مبنای حقوق فقط و فقط تکلیفه، باید بپذیریم که
امروز زن و مرد از حقوق برابر برخوردارند.
یه بار دیگه مرور کنیم:
زن از حقّ مالکیت و استقلال اقتصادی برخورداره، یعنی آزاده تا برای خودش و خانوادهاش کار کنه (این یه حقّ اساسی و غیرقابل سلب برای زنه). اما با توجه به اینکه امروز دیگه ضرورتی خارجی مانع از کارکردن زن در خارج از خانه نمیشه، پس زن امروز قادره در تأمین معاش خانواده نقش اساسی ایفاء کنه. اگه تکالیف و وظایف برابر باشن، حقوق هم باید برابر باشند.
اما برابری حقوق دو جنس تنها زمانی ممکن میشه که قانون این برابری رو به رسمیت بشناسه. قانون باید استقلال زن رو به رسمیت بشناسه. این یعنی،
قانون باید اجازه بده زن مستقل از مرد برای زندگیاش و خانواده تصمیم بگیره.
اما در درون خانواده، این یعنی امروز نه زن بر مرد برتری داره و نه مرد بر زن. در خانواده امروزی، زن و مرد باید از طریق شورا در مورد امور تصمیم بگیرند. این یعنی،
قانون در مورد خانواده، باید تنها حکم شورا رو به رسمیت بشناسه.