ویرگول
ورودثبت نام
رایزن
رایزن
خواندن ۵ دقیقه·۱ سال پیش

جاذبه مظهر اصل وحدت

مقدمه: این متن در راستای این برنامه اعلامی و در ادامه این متن نوشته شده.

پیشتر گفته شد که تمایز مکاتب ماده‌گرا و معنی‌گرا در آن است که اولی غایت را حذف می‌کند. یک ماده‌گرا عالم مادی را یک ماشین بزرگ می‌داند که بر اثر برهم‌کنش نیروهای مکانیکی به حرکت در می‌آید. اما در مکتب اصالت معنی، عالم مادی به چشم یک موجود زنده و واجد غایت دیده می‌شود.

حرکت جسم در مکان یکی از مسائلی است که این دو مکتب بر سر تبیین آن اختلاف دارند.

تا پیش از رنسانس علمی در اروپا (که با ظهور افرادی مانند گالیله و دکارت و هابز و نیوتون و ... آغاز شد) دیدگاه غالب راجع به حرکت مکانی جسم دیدگاه غایت‌محور ارسطو بود. استیون شیپن در کتاب خویش به نام «انقلاب علمی» دیدگاه ارسطوییان را چنین توصیف می‌کند:

در فیزیک ارسطویی عالم متشکل از چهار عنصر آب، خاک، آتش و هوا است. هر کدام از این عناصر جایگاهی مخصوص به خود دارد. برای مثال، خاک که سنگین‌تر از هوا است، در پایین قرار می‌گیرد.

از طرف دیگر، در این فیزیک، اجسام از طریق ترکیب این چهار عنصر تشکیل می‌شوند.

این دیدگاه حرکت هر جسمی را بدین صورت تبیین می‌کرد: هنگامی که یک عنصر در یک جسم خاص غلبه داشته باشد، آن جسم به سمت مکان طبیعی‌اش کشیده خواهد شد. به عبارت دیگر، آن جسم تمایل دارد به سمت جایگاه طبیعی‌اش حرکت کند.

همان‌طور که مشخص است، حرکت مکانی جسم با یک غایت تبیین می‌شود.

اما پس از رنسانس، این نگاه به چالش کشیده شد. به گفته شیپن:

از آن به بعد، تلاش برای تبیین صرفا مادی جاذبه یکی از مهم‌ترین تلاش‌های فیزیک‌دانان بوده است.

از نیوتون به بعد می‌دانیم اجسام به یک‌دیگر نیرو وارد می‌کنند. مقدار این نیرو با جرم دو جسم رابطه‌ای مستقیم و با مجذور فاصله آن دو رابطه‌ای معکوس دارد. نیوتون اسم این نیرو را جاذبه یا گرانش گذاشت.

دیدگاه نیوتون راجع به حرکت مکانی جسم ضربه‌ای بر پیکر دیدگاه غایت‌محور ارسطویی. مطابق با این دیدگاه، زمین از چرخیدن به دور خورشید هیچ هدف و منظوری ندارد؛ منظومه شمسی نیز همانند یک خودرو یک دستگاه مکانیکی بزرگ است که از طریق نیروهایی نادیدنی به حرکت در می‌آید.

اما خود نیوتون نتوانست ماهیت و چیستی آن نیرو را تبیین کند. سوال اصلی آن بود که این نیرو چیست و چگونه بر اجسام اثر می‌گذارد.

در یک خودرو نیروها از طریق ابزاری مادی منتقل می‌شوند. انرژی حاصل از سوخت بنزین از طریق دستگاه‌هایی به چرخ‌ها منتقل می‌شود و چرخ را به حرکت در می‌آورد. اما خورشید چگونه می‌توانست بدون آن‌که به طرق مادی به زمین وصل شود، نیروی خود را به آن منتقل کند؟

نسبیت عام انیشتین جواب این سوال را می‌داد: خورشید با واسطه خود فضا زمین را گیر می‌اندازد.

در نظریه انیشتین، هر جسمی متناسب با جرم و انرژی خود فضا و زمان اطراف خود را خم می‌کند. نیروی جاذبه هر جسم خمیدگی فضا و زمان اطراف آن جسم است. پاتریک لابل و واسیلیسا شرامچنکو در مقاله‌ای به نام «گرانش طبق نظریه ی اینشتین: درس هایی از یک مورچه» خمیدگی فضا و زمان را به سادگی توضیح داده‌اند:

مطابق با این دیدگاه، چنین نیست که خورشید با اعمال نیرویی نادیدنی بر زمین، آن را گیر خود انداخته باشد؛ بلکه خورشید تنها فضای اطراف خود را خم می‌کند و این خمیدگی منجر به آن می‌شود که زمین به سمت خورشید بغلطد.

این نظریه در ظاهر قادر است حرکات زمین و خورشید را بدون هیچ غایت و هدفی و صرفا با استفاده از علل مادی تبیین کند:

زمین بدون هیچ هدفی و تنها به این دلیل که در فضای خمیده ناشی از خورشید (علت مادی) قرار گرفته است، به دور آن می‌چرخد.

اما این تنها ظاهر کار است. یک سوال هست که ماده‌گرایان هیچ پاسخی به آن ندارند:

فضا چرا خم می‌شود؟

به مثال ترامبولین بازگردیم. در آن مثال، هنگامی که توپ بولینگ در نقطه الف قرار می‌گیرد، نقاط کناری‌اش را نیز تحت تاثیر قرار می‌دهد. اما این تاثیر به واسطه نیروی کشش و جاذبه‌ای است که میان اتم‌ها و مولکول‌های ماده کشسانی است که ترامبولین از آن ساخته شده است.

خورشید نیز تنها در صورتی می‌تواند فضای اطراف خود را خم کند که میان نقاط فضا کشش و جاذبه وجود داشته باشد. در حقیقت، خمیدگی فضا ناشی از نیروی کشش و جذبی است که میان نقاط فضا وجود دارد و هنگامی که یک نقطه تحت تاثیر قرار بگیرد، سایر نقاط اطرافش نیز تحت تاثیر قرار می‌گیرند.

می‎‌توان چنین گفت:

نظریه انیشتین تلاشی بود برای حذف نیروی مرموز و نادیدنی جاذبه، اما همان‌طور که دیدیم این نیرو قابل حذف نیست.

درست است که خورشید نیرویی نادیدنی بر زمین اعمال نمی‌کند، اما نمی‌توان منکر شد که نقاط فضا با واسطه یک نیروی جذب مرموز به یک‌دیگر متصل‌اند.

حال سوال این است:

نیروی مرموز جذب چیست؟

چرا هنگامی که نقطه الف در فضا تحت تاثیر جرم از جای خود تکان می‌خورد نقطه ب نیز همراه با آن کشیده می‌شود؟

حقیقت آن است که بدون علت غایی نمی‌توان به این سوال پاسخ داد.

مطابق با منطق هگل، هر چیزی در این عالم مادی مظهر یکی از صفات خداست. با این اوصاف، جاذبه را می‌توان مظهر وحدت الهی دانست.

خود فضا مظهر کثرت است. فضا از بی‌نهایت نقطه فاقد بعد تشکیل شده است. اما میان این نقاط نوعی کشش و جذب وجود دارد. این نقاط متکثر از طریق این نیروی جذب با هم یکی می‌شوند. جاذبه تمایل این نقاط متکثر برای حفظ وحدت میان خودشان است. در واقع، می‌توان چنین گفت:

فضا و نیروی جاذبه مستتر در میان نقاط آن مظهر وحدت در کثرت الهی است.

به جسم انسان نگاه کنیم. جسم انسان نیز متشکل از اعضای زیادی است که همه با یک‌دیگر در ارتباط‌اند و همین ارتباط باعث می‌شود، آن اعضا متکثر همانند یک کلّ واحد عمل کنند. در واقع، فضا را نمی‌توان فهمید مگر آن‌که آن را همچون گذشتگان به چشم یک موجود زنده و غایت‌مند ببینیم. می‌توان گفت:

فضا از طریق نیروی جذبی که میان نقاطش وجود دارد، تبدیل به یک موجود واحد می‌شود.

گزاره بالا از مهم‌ترین اصول یک فیزیک مبتنی بر اصالت معنی است.

کلامحکمت مطلقاصالت معنیفیزیک جدیدهگل
در کار کلام
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید