مقدمه:
در داخل فایل صوتی هم گفتم. به نگاه هگل در مورد زن و مرد نقدهای فراوانی وارده. فایل صوتی رو گوش بدید، مشخصه. البته قبلا هم در موردش حرف زدم. مثلا در این متن و یا در بحث با افراد مختلف به این مسائل پرداختم.
اما متاسفانه فایل صوتی بارگذاری نمیشه. مشکل از ویرگوله. با توجه به اینکه نقد هگل در فایل صوتیه، این فایل رو در کانال تلگرام بارگذاری میکنم. اگه خواستید اونجا دانلود کنید.
این هم آدرس تلگرام: https://t.me/hekmatmotlagh
و اینکه این متن ترجمه هم به حقّالزّحمه نیاز داره (در مورد مبحث حقّالزّحمه به این متن رجوع کنید).
5859831092273019
IR75 0180 0000 0000 5225 5085 36
Id pay: IDpay.ir/hmosayebi
به نام حمیدرضا مصیبی
بند 165
تعیّنیافتگی طبیعی هر دو جنس با واسطهِ عقلانیتاش، معنی و دلالتی اخلاقی و عرفی و اندیشمندانه کسب میکند. این معنی و دلالت توسط تمایز و مغایرتی معیّن میشود که در آن، جوهریت عرفی در مقام مفهومِ فینفسه، میان خود جدایی میافکند [/خود را تقسیم میکند] تا بدین طریق، شور حیات خود را بهمنزلهِ یک وحدت انضمامی به دست آورد.
بند 166
بنابراین، یک جنس روحی است که خود را به الف) استقلال شخصی لنفسه و ب) علم بر و خواستِ عمومیت آزاد [یعنی] خودآگاهی تفکّر مفهومی و خواست غایتِ نهایی عینی تقسیم میکند؛ جنس دیگر روحی است که یگانگی خود را در مقامِ علم بر و خواستِ امر جوهری به صورت تفرّد انضمامی و احساسات حفظ میکند [/به دست میآورد]. در روابط بیرونیشان، اولی فعّال و قادر است و دومی منفعل و ذهنی [توضیح مترجم: در مقابل عینی به معنای عدم رعایت انصاف و بیطرفی]. بنابراین، مرد حیاتِ جوهری بالفعل خویش را درون دولت، علم و مانند اینها و همچنین، در کار و مبارزه با عالَم خارجی و با شخص خود دارد، بهگونهای که تنها با واسطه این شقاق و جدایی است که او در مسیر [رسیدن به] یگانگی مستقل با خویشتن مبارزه میکند. او در درون خانواده واجدِ شهودی مسالمتآمیز از این یگانگی و یک حیاتِ عرفی ذهنی و احساسی میشود. اما زن رسالت و تقدیر و تعیّن جوهریاش را درون خانواده و سیرت عرفیاش را در این احترام و تکریم خانواده دارد.
یادداشت هگل:
بنابراین، در رفیعترین اثر نمایشی با موضوع تکریم خانواده – آنتیگونه سوفوکل – این خصیصه ترجیحاً بهمنزله قانون زن اعلان میشود، همچون قانون جوهریت احساسی و ذهنی، قانون حیات باطنی که هنوز به فعلیت کامل خود دست نیافته است، همچون قانون خدایان کهن و قلمرو سفلی، همچون قانونی ازلی که هیچکس نمیداند از کی و کجا ظاهر شده است و در تقابل با امر مشهود، یعنی قانون دولت، به تصویر کشیده میشود – تقابلی که بالاترین جایگاه را در عرف و در تراژدی دارد و در آن، مردانگی و زنانگی از یکدیگر جدا میشوند. (مقایسه کنید با پدیدارشناسی روح، صص 383 به بعد و 417 به بعد).
افزوده:
زنان نیز میتوانند به خوبی آموزش ببیند و تربیت شوند، اما آنها برای علوم عالی، فلسفه و تولید برخی آثار هنری بهخصوص که نیازمند یک عنصر عمومی است، ساخته نشدهاند. زنان میتوانند افکاری بکر، ذوق و ظرافت داشته باشند، اما فاقد امر آرمانی هستند. تمایز میان مرد و زن همانند تمایز میان حیوان و گیاه است؛ حیوان به لحاظ سرشت همانندی بیشتری با مرد دارد و گیاه بیشتر همانند زن است؛ چرا که این با ملایمت و مسالمت بیشتری خود را میگسترد و یگانگی احساسی نامعیّنتری را به عنوان اصل خود حفظ میکند. اگر زنان در رأس امور حکومتی قرار بگیرند، دولت به خطر میافتد، چرا که اعمال آنها نه بر اساس مطالبات عمومیت بلکه بر مبنای امیال و آراءِ تصادفی و احتمالی است. تعلیم و تربیت زنان بهطرزی نامحسوس و چنانچه گویی از طریق فضای قوّه مصوّره رخ میدهد؛ این فرایند بیشتر از طریق حیات میگذرد تا کسب معرفت. این در حالی است که مرد جایگاه خود را تنها از طریق فراگرفتن تفکّر و مجاهدتهای فنّی متعدّد به دست میآورد.