#هرکجاهرلحظه
هرکجای این شهر_هرلحظه
روزمیلاد کودکی هست
روز آغازی به این وادی کذب
روز بادبادک بازی هست...
نه کودکی
دربدر ورود غم نان میداند
نه اززخمهایی که خواهدخورد
نه طعم گس الکل میفهمد
نه دودافیون ازسراپرده اش بالاست..
کودک است مثل همه کودکان جهان
بی هیچ ادراک ازتجمل وجهل وفقر
بی نیاز ازبوسه های لیلی ومجنون
بی توجه به فاجعه ها
مبهم ازمعنی درد..
هم آغوش درلالایی مادرمیخوابد
نوازش_میشکفدخنده اش را..
وبرایش تنهایی یعنی؛
نشنودلالایی مادر را..
غافل ازسیاهی آسمان شهر
غافل از دردجانکاه پدر
غافل ازخلوت شوم اهریمن
غافل ازفریادهای بی جواب
غافل ازدلواپسی های زنی که همواره زخم میخورد،
غافل ازمردی که همیشه رسواست
غافل از جنگهای پی درپی برسر هیاهوهای پوچ
غافل ازانفجار اتم درحیات آرامش کودکها
غافل از زندانهایی که از ازدحام شهرهاهم شلوغ تراست،
غافل از اینکه ذکربگویدشاید؛
موردعنایت حق باید!،
غافل از شرم وتزویر،
غافل ازتبرهایی که دسته هاشان ازشاخه درخت است..
غافل از قهرمانان پوشالی که
باچشمی گشوده بلوغش رامنتظرند!،
غافل از مکتب هایی مجهول
غافل ازبوسه ممنوعه...
هرکجای این شهر_هرلحظه
کودکی به آغوش جهان می آید
باچشمه ای ازآب شیرین
غافل ازمرداب می آید....
#شاهرخ_خیرخواه
#آوابانوماهور
شاهرخ خیرخواه: #پروازچه_بی_مفهوم
علم چه اهمیت دارد
وانگهی که عالمان همه در خوابند!
وچه مکتب خانه تاریکی ست
در سراپرده ای که قلم ها در خاکند،
پرواز چه بی مفهوم است
گر بال ها
عاشق زنجیر باشد!
هر آستان این حرم
درجوشش قیر باشد،
از شرف گفتن
تا بدانجایی که نان آیین آدم هاست
چون میخ آهنین یست که
فرو نرود در سنگ!!....
#شاهرخ_خیرخواه
۱۴۰۱_۲_۲۸