رویا منوچهری
رویا منوچهری
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

خودکار بی نام و نشان!قسمت اول..

لبریز اما تهی.باران می بارد!خودکارم را بیشتر از بیست بار زمین گذاشتم و هر بار افکار درهم و برهمم هزار جا رفت،تمرکز تنها دشمن من در زندگیست!هر کجا که لازم باشد به چشم برهم زدنی نسخه اش را می پیچم برود پی کارش.نه فقط حالا که سالهاست چشم دیدنش را ندارم.نه تنها خودم حتی اشیای دم دستم هم یاد گرفته ایم که چگونه بدون تمرکز روزگار بگذرانیم.

خودکارم برای بار بیست و یکم مقاومت کرد و خودش را به انگشتانم چسباند،چسب های یک دو سه را روی انگشتانتان حتما تجربه کرده اید،خودکار من هم در همین فاصله ی بیست بار رفت از جعبه ابزار کمی چسب قورت داد و برگشت.

خب! بنویسیم!

من که اصلا خودم می خواستم بنویسم،خیلی هم کار شاقی نکردی!خنده ام گرفت از این زیرکی خودکارم اما سریع اخمهایم را در هم کشیدم.

خب! بنویسیم!

یک دقیقه،ده دقیقه،نیم ساعت..گذشت.هم من هم خودکارم هر دو پشیمان شده بودیم،انگار کوه های درکه و دربند و هر چی کوه تقلبی تو تهرانه رو دوشمون گذاشته بودن.عجب غلطی کردیما.بابا ما رو چه به نوشتن.اصلا از کجا شروع کنیم،حالا اگر فهمیدیم از کجا شروع کنیم چجوری بنویسیمشون؟اصلا فقط با کلمه که نمیشه نوشت!

خدایا به دادمون برس.به خودکارم گفتم نگران نباش هر طور شده الان از دستم جدات میکنم،با شرمندگی نگام میکرد،میگفت محاله بتونی!پرسیدم چرا؟ گفت من چسب آکواریوم قورت دادم!

انگار دنیا رو سرم خراب شد.آخه چراااا؟؟؟ برای چند ثانیه به کمک تمرکز نیاز داشتم ولی ترجیح دادم منتشو نکشم.این درد مشترک من و خودکارمه خودمون حلش کنیم بهتره.

خب! بنویسیم..

دیدم خودکارم عزا گرفته.گفتم چیه تو که خودت کار دستمون دادی،دیگه هیچ راه برگشتی نداریم وگرنه اگه به من بود باز هم کشش میدادم مثل تمام این سالها،بازم میتونستم ننویسم.گفتم خب حالا بسه سرتو بالا کن حرفتو بزن.شروع کرد رو کاغذو خط خطی کردن،هی داشت سرعتش بالا می گرفت،دستام درد گرفته بود،بی خیال نمیشد،یه صفحه،دو صفحه،بیشتر از ده صفحه رو خط خطی کرد،طوریکه بعضی صفحه ها پاره میشدن،دیگه دستام داشت کنده میشد،تحملشو نداشتم،فریاد کشیدم بسه دیگه! تمومش کن!نفس نفس می زد انگار قلبش داشت آتیش میگرفت داغیش داشت انگشتامو میسوزوند.میدونستم چه مرگشه.هم می دونست نوشتن مسئولیت سنگینیه که به گردنش افتاده،هم میدونست اگه بخواد اینارو ننویسه مجبوره بره تو یه کشویی یا کمدی،حالا کمده چه شیک باشه چه دست دوم و قدیمی،مثل خیلی از خودکارای دیگه سالها منتظر بمونه تا جوهرش خشک شه!یا بره خودشو گم کنه تو استفاده های دم دستی و روزمره مردم معمولی یا صاحبکارای زرنگ و پولدوست تا جوهر تو لولشه چرت و پرت بنویسه!دو راهی سختی بود بهش گفتم خودکار عزیزم با تمام وجودم درکت می کنم اما اون موقع که داشتی چسب آکواریومو قورت میدادی باید فکر همه جاشو می کردی.

خب! بنویسیم..

داستان کوتاهفقرکودکیدوره گردیاعتیاد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید