ویرگول
ورودثبت نام
Hamid
Hamid
Hamid
Hamid
خواندن ۶ دقیقه·۳ روز پیش

خفن نباش

همه ما یا اکثرمان دوست داریم خفن و هیجان انگیز باشیم ولی متاسفانه نیستیم

ما آدمهای معمولی و سرشار از ایرادها و ترسهای مخصوص خودمان یا عمومی بین همه افراد جامعه هستیم

.برای هیجان انگیز و خفن بودن باید خیلی خیلی تلاش کنی پولدار باشی حرفهای بدیع و بی مانند برای گفتن داشته باشی کارهایی را انجام دهی که اکثر مردم از انجامش عاجزند تیزهوش باشی ماشینهای سوپر اسپورت و لباسهای برند داشته باشی وخیلی مسائل دیگر

در مورد نویسندگی هم همین است من خیلی دوست داشتم چیزهای اعجاب آور خفن شگفت انگیز و نوآورانه بنویسم خوب همه نویسنده ها لااقل تازه کارهایشان دوست دارند اینجور چیزهایی بنویسند و کتابهایشان پر فروش شود یک شبه پولدار شوند از کتابهایشان فیلمهای پرفروش ساخته شود و سوپر استار شوند .ولی برای رسیدن به این درجه باید بسیار فداکاری ها کرد سخت کار کرد بینهایت کتاب خواند دوره های فشرده یا غیر فشرده نویسندگی را گذراند استادهای دلسوز و هوش بسیار بالا داشت

.من در این راه با همان تنبلی و کرختیه ذاتیم گامهایی برداشتم داستانهایی عجیب و نامتعارف و اکثرا فاقد هرنوع منطقی نوشتم حوصله و اراده ویرایش و بازنویسی اشان را نداشتم چیزی از فرم و منطق روایی و قالبهای داستانی و شخصیت پردازی و موتیف نمیدانستم در واقع حالا هم نمیدانم از دستور زبان که کاملا بی بهره ام مثلا اگر از من بپرسند گزاره چیست نهاد چیست نه تنها نمیدانم بلکه اسمهای دیگر مطرح در مبحث دستور زبان را هم یادم نیست پس من هرگز یک ادیب نبودم در واقع در هیچ کاری جز خوردن و خوابیدن حرفه ای نبودم شاید این برایتان خنده دار باشد ولی دقیقا مسئله موجود در جامعه ماست آدمهای زیادی هستند که مثل من در هیچ کاری حرفه ای نیستند و نه تنها هیچ مهارتی نداریم بلکه کارهای بسیار ساده مثل رانندگی در تاکسی های اینترنتی یا پیک موتوری یا نگهبانی را هم به خوبی انجام نمیدهیم البته به نظرم اشکالی ندارد من خودم را همینجوری که هستم پذیرفته ام موفقیتهای خیلی کوچکی داشتم توانستم خواندن و نوشتن را یاد بگیرم تا دیپلم درس خواندم و از دانشگاه هم قبول شدم ولی نتوانستم مدرک بگیرم توانستم خدمت سربازیم را که بینهایت سخت بود پشت سر بگذارم گواهینامه ماشین و موتور گرفتم عشق را تجربه کردم و حالا چند سالست که یک شریک غیر رسمی برای زندگی کوچک و ناچیزم دارمکه هیلی هم دوستش دارم.

مادرم میگوید تو یک آدم مصنوعی و الکی هستی و قاه قاه به شانسش در شوهر و بچه هایش میخندد

حتی حرفها و کنایه های او هم برایم شیرین است چون توانسته ام باآنها و خیلی بدتر از آنها هم کنار بیایم

در چهل سالگی مجرد و بیکار و بی پول با مادرم زندگی میکنم و اصلا برایم مهم نیست خوب است که برای حرف مردم و رعایت سنتهای جامعه تن به یک ازدواج بی پشتوانه که مجبورم کند تن به هر کار خفت باری بدهم ندادم

گاهی چیزهایی مینویسم پیاده روی میکنم فکرهایی دارم حرفهایی برای گفتن و تجربیاتی از رفاقتهای خطرناک خنجرهای پنهان شده پشت لبخندهای مزورانه و چالشهایی که زنده بیرون آمدن ازشان سخت به نظر میرسید و من از عهده اش بر آمدم

لحظاتی که مرگ مثل گله گرگهای گرسنه محاصره ام کرده بود و نتوانست جانم را بگیرد سرد و گرم شدنهای کشنده از اوج امکانات و درآمد به قعر دره ذلت و خواری و افلاس رسیدنها ترسهایی که مرا از زندگی سیر میکرد یا خنده های از ته دل که اشکم را جاری میکرد یا گریه هایه غربت ‌و بی کسیم همه و همه گذشت حالا من دیگر نمیخواهم چیزهای شگفت انگیز و خیره کننده بنویسم میدانم که امتیاز در نوشته صمیمیت و صداقت با خواننده است حالا برای مخاطبان خیالیم از صمیمیت و صداقت خواهم نوشت در درون من میلیونها مخاطب مشتاق زندگی میکنند که عاشق نوشته هایم هستند و برایم جیغ و هورا میکشند

نه راستش حتی در مورد آن موجودات خیالی هم هیجان زدگی را نمیپسندم احتمالا هیجان زدگی از دشمنان اصلی صداقت و صمیمیت است پس حتی سعی میکنم در خلوت خودم هم منطقی باشم.

اولین حرف صمیمانه ام این است آیا ما آدمهای معمولی که علامه دهر نیستیم باید خدا را بپرستیم؟

سعی میکنم خیلی آرام و بی ادا و اطوار جوابش را از درون آشوبناکم پیدا کنم.جواب من مثبت است لازم نیست حرفهای خیلی فلسفی و پیچیده بزنیم به ما مربوط نیست که دانشمندهای به ته خط رسیده یا فیزیکدانهای بزرگ و امثال آنها چه نظری در مورد خدا دارند یا اصلا جامعه چه میگوید بیایید در عین معمولی بودن جسارت نقد جریان حاکم بر افکار عمومی را هم داشته باشیم .ماکاری نداریم که خدا چه شکلی است جهان را در چند روز آفریده آدم و حوا چند پسر و دختر داشتند چطور از دونفر چهار گروه خونی به وجود آمده بعد از مرگ چه اتفاقی خواهد افتاد و امثال این سفسطه گری ها .در جهان بینهایت موجود که ماهم جزوی از آن هستیم و در آن زندگی میکنیم دینی به اسم ندانم گرایی است هروقت کسی سوالهای پیچیده از ما بپرسد میتوانیم بگوییم من نمیدانم واقعا هم ما نمیدانیم ما علامه دهر نیستیم و لازم نیست که باشیم چیزی که لازم و مفید است شکرگذاری و تواضع واقعی و نه تصنعی است .حتی اگر کسی به وجود خدا( هرگونه خدایی) مومن نباشد باز شکرگذاری لازم و مفید است اینهمه طلبکار و غد بودن را کنار بگذارید ما حقی برای همه نعماتی که در اختیارمان گذاشته شده نداریم برای یک سرپناه حتی اگر کوچک برای یک تکه نان برای تنفس بی نقص برای چشمهایی که میبینند گوشهایی که میشنوند اینها همه شانس هستند .متواضع و وظیفه شناس بودن خیلی مهم هستند آنرا میشود در چیزهایی دید که هیچ قانونی منعشان نمیکند .قانونا موظف نیستید که به کسی سلام کنید ولی قانون همیشه همه جوانب را نمیپوشاند .بر روی زمین متکبرانه راه نروید استکبار صفت شیطان است .

حالا یک مسئله صمیمانه دیگر.آیا ما چیزهایی از علم میدانیم؟ بله همه ما چیزهایی میدانیم مثلا زمین گرد و بینهایت بزرگ است و خورشید چندین هزاربار بزرگتر از زمین است و زمین دور خورشید میچرخدو زاویه ۲۲ درجه زمین فصلها را میسازد ودانشمندان بودند که با تلاشهای باورنکردنی توانستند بشر را از غارنشینی و جهل و زندگی حیوانی به وضع باورنکردنی امروز رساندند .میگویند حرف زدن یعنی توانائیه تکلم بزرگترین دست آورد بشر است به قدری مهم که انسان را حیوان ناطق مینامند یعنی عاملی که بشر را از حیوان جدا میکند همین حرف زدن است .بعد اختراع چرخ خیلی مهم بود که مخترع مشخصی ندارد و نام آن بزرگ مرد یا زن در آن دوره غبار آلود پیش از تاریخمدفون شده.از آن هم بعنوان بزرگترین اختراع تاریخ صنعت یاد میشود و بعد؟ آتش.آنرا کسی اختراع نکرده بلکه بصورت طبیعی بوجود آمده و بشر توانسته کنترلش کند حتی پخت وپز را هم کسی اختراع نکرده چون آن هم در اثر آتش سوزی های طبیعی و کباب شدن حیوانات در آتش طبیعی کشف شده و آتش ابزاری برای توفق انسان بر سایر موجودات شده آنها از آتش میترسیدند ولی بشر رازش را فهمیده بود ‌

حالا من میتوانم در این زمینه مطالعه کتاب تاریخ تمدن از ویل دورانت بزرگ را به شما توصیه کنم و اگر حوصله آنرا نداشتید کتابهای هراری هم بسیار خلاصه تر و مفید هستند .و مسئله صمیمیه دیگر؟

دستور زبانهیجان انگیزافکار عمومیتاریخ تمدن
۵
۴
Hamid
Hamid
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید