آنا
آنا
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

چشمانت

آرام و خیره نشسته ای و چشمانت مرا میبرد به خردسالی ات مرا نمی بینی که کنارت نشسته و بی وقفه می بوسمت و چشمانت که برق می زند صدها پروانه بال شکسته از وجود شکسته ام بر میخیزد.

ایستاده ای آنچنان بلند و پرهیاهو حرف میزنی و غوغا به پا میکنی که همه خیره ات شده اند قهقهه که میزنی دلم تاب نمی آورد مرا نمی بینی ولی تنگ در آغوشت میگیرم تو را می بویم و سفر میکنم به دردهایم و با خودم تکرار میکنم اگر نداشتمت چه بر من میگذشت؟

اشک میریزی،ذوق میکنی،فریاد میکشی،آهنگ میخوانی؛و من هر ثانیه وجودت،شوقی ام که خیره توست.

برای آرمیتا خواهر عزیزم


خواهر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید