مصطفی مستور را با کتاب« روی ما خداوند را ببوس» میشناسم و انگاری عادت او انتخاب طولانی ترین جملهها به عنوان تیتر است.
از تیتر که بگذریم، شاید از معدود کتابهایی بود که داستان را تنها نخواندم و احساس همزاپنداری من را تاحدود زیادی برانگیخت.چراکه داستان کتاب روایتی عینی از زندگی در کف شهر است و این نشان میدهد که مستور خیلی خوب مخاطبان واقعی خودش را میشناسد.
ادبیات کتب روایتی از جانب سه شخصیت است که گاها هرسه باهم تلفیق میشود و با این وجود قابل تمییز. ارجاع به آثار قبلی هم که به کرات دیدهمیشود و اگرچه هنر بزرگی است اما گاهی خسته کننده به نظر میرسد.
به قول خودش چندساعتی بیشتر زمان نمیگیرد و خداقوت جناب مستور