ویرگول
ورودثبت نام
روزنه
روزنه
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

قیدارخان امیرخانی

پیش از هر کلامی بگویم که نمیدانم باید اسم این مطلب را چه بگذارم اما هدفی که از نوشتن آن دارم تعریف از کتاب« قیدار» است، پس خرده ای نباشد که چرا نقد بی‌طرفانه و اینها نداشته ام.

آن زمان که فعالیت‌های خبری را شروع کردم، یکی از مهم‌ترین اصولی که یادگرفتم این بود که باید برای خودم سبک داشته‌باشم، یعنی اگر کلامی از من نوشته شود، هرکه خواند، بفهمد که آنچه خواند تنها میتواند حاصل قلم شخص من باشد و نه دیگری. حالا من که هنوز همچو آدمی نشده ام اما یکی از مهم‌ترین خصایص امیرخانی، امیرخانی بودن قلمش هست، از محتوا گرفته تا رسم‌الخط نوظهورش!

مورد بعدی که به ذهنم میرسد نویسنده صرف نبودن او است. همان طور که زمانی میگفتم روا نیست که «نادرابراهیمی» را تنها به نویسنده بودن بشناسیم، حالا میگویم در شان امیرخانی و کتاب هایش نیست که تنها نام نویسنده و رمان بر آنها اطلاق شود. البته که اگر معنای نویسندگی و رمان‌نویسی را با جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، فیلسوف بودن، مخاطب‌شناسی، زبان و رسانه‌شناسی ادغام کنیم، نادرابراهیمی و امیرخانی، جنس ناب نویسندگی بود و هست.

در آخرش هم این را بگویم که به گمانم امیرخانی، همان طور که تمام تلاشش را میکند که با رشد جامعه و پیامدهایش کنار بیاید و به قول خودش در «رهش» از آن بالای کوه به دنیا نگاه نکند، اما هنوز هم دلش با آن قدیمی‌های با‌ مرام و مروتی است که باید در هر روزگاری باشند و نبودشان او را به نوشتن « من او»، «قیدار» و «رهش» کشانده است.


امیرخانینویسندهقیداررمانجامعه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید