نمیدانم در کدام تپشِ صبح
اما...
رنگین کمان،
باران شد...
***
بگذار زیر سایبان منشور برف
عاشق شوم
تو خود میدانی که
خورشیدی...
***
تنهایی آواز آغاز بود
اما من میدانم
جایی
آن سوی بودن
مرا میبیند
مرا میخواند
و تمام من
جواب خواهد شد،
اگر...
کلمه از نفس بیفتد.
...
جایی که معنا
خود را از ورای چشمانی سروده
که خاموش نمیشوند...
کاش میشناختم،
آنجا را که اشک، مردمک را میرباید
و در غزلی خاموش
درخشش هجی میشود...
***
خیلی ساده
من همانم که کلمات
ترکم میکنند...
***
او از آب و آتش بود
اما آنها خاک را میپرستیدند
...
_ ملالی نیست
من که خاموش
میشکنم...
***
وقتی مینوشتم
رنگ صدایم گم شد
سکوتم را نواختم
همه گوش شدند...
***