ویرگول
ورودثبت نام
مونا شاهی
مونا شاهی
مونا شاهی
مونا شاهی
خواندن ۲ دقیقه·۶ ماه پیش

فیلم گمشده در ترجمه

روایتی از یک زن و یک مرد گم شده که نه در یک شهر بزرگ و غریب که در جایی به مساحت خانه و خانواده گم شده و در فواصل متفاوت اما یکسانی از کسانی که روزی دوستشان می داشتند زندگی می کنند. مهم نیست در کجای زندگی، سال چندم پس از ازدواج، قبل یا بعد از به دنیا آمدن فرزندی، در یک خانه یا دو قاره جدا، زخمی مشترک در جانشان دارند. تنهایی، تنهایی با خاطره یک عشق از دست رفته، حفره ای که از جدا شدن تکه ای از گذشته به وجود آمده، گذشته ای که قابل چسباندن به جای قبلیش نیست. حفره ای که آنها را وا می دارد از پنجره به شهر نگاه کنند و در شلوغی و هیاهوی بیرون غرق شوند و به دنبال تکه های گمشده خود بگردند. تکه هایی که نه در آرامش معابد نه در اتاقهای پر از گل و نه در پیاده رو های پررفت آمد و پر از عابر که تنها در نگاه گره خورده ی آدمی با حفره مشترک و درد یکسان پیدا می شود. درد ها و حفره ها بهتر از هر چیز دیگری در جهان همانند خود را پیدا می کنند و بعد جادوی اتصال شکل می گیرد. جادوی همزبانی، درک مشترک و رویارویی با خود، هر یک آینه ای می شود برای بازتاب درد های دیگری و هیچ چیز لذت بخش تر از یافتن خود در وجود دیگری نیست. در این صورت است که من دور شده از خودمان را دوست خواهیم داشت و درک خواهیم کرد، پیدا خواهیم کرد و دوست خواهیم داشت. می شود از همه چیز لذت برد در همه لحظات حضور داشت زبان‌های نا اشنای دنیا را فهمید، بچگی کرد و حتی به گذشته برگشت و با آن به صلح رسید. بعد از آن ادم شکل بودنش عوض میشود، نگاهش، وزن حضورش، ماندگاریش … هیچ چیز مثل قبل نیست و این تجربه ای‌ست که میشود به تعداد ادم ها و حفره ها از ان ساخت، گاهی کوتاه، گاهی بلند، گاهی از دور، گاهی از نزدیک، گاهی خیالی، گاهی حقیقی گاهی با بوسه ای از گوشه لب و گاهی با نگاهی از گوشه چشم، گاهی با خداحافظی در آسانسور، گاهی با در آغوش گرفتن و زمزمه ای در گوش، هرچه باشد و از هر نوعی باشد کش می آید و می ماند مثل نوری که در تاریکی تابیده باشد یا بوی خاک خیس، همیشه در یاد میماند و زنده می کند روح های خسته را و پر می کند حفره های خالی را و به گمشده ها فرصت پیدا شدن دوباره می دهد.





عشقتنهاییدروندرد مشترکرهایی از گذشته
۲
۲
مونا شاهی
مونا شاهی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید