از ما چه ماند جز سخن نا شنوده ای
اشکی به یاد شادی هرگز نبوده ای
فریادمان چه سود که پروا نمیکند
گوش کسی به نعره زخم گشوده ای
عمری تباه در گذر آه زیستیم
چون در گلوی دودکش انبوه دوده ای
لختی به ما به این ور بازار بنگرد
از خاک و خون هر آن که ندیده ست توده ای
فریاد مانده در دل ما همچنان که ماند
در زخم کهنه زنگ ز خنجز ز دوده ای
آموختیم معنی رنگ کبود را
همچون بنفشه های تگرگ آزموده ای
بسیار درد دل مه سرودیم و باز ماند
در هر سروده درد دل ناسروده ای
محمد قربانی، سورگون
#برای_آزادی
#برای_عمر_هدر_شده