شاهد
شاهد
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

دیگر نیست


یک نفر زنده بود دیگر نیست

برلبش خنده بود؛دیگر نیست

از خوشی، از امید، از شادی

دلش آکنده بود؛دیگر نیست

تا شما را ندیده بود به راه!

شاد و سرزنده بود؛دیگر نیست

آفتابی که بر سیاهی تان

پرتو افکنده بود؛دیگر نیست

ای به خاک آرمیده قامت سرو

به تو ماننده بود؛دیگر نیست

ای رخت رنگ باخته ، گل سرخ

از تو شرمنده بود؛دیگر نیست

زندگی بهد تو چه می ارزد؟

آنجه ارزنده بود ... دیگر نیست


محمد قربانی
برای #آزادی

شعرشعر فارسیشعر غمگین
تولیدی لباس کار و فروشگاه اینترنتی لباس کار سیف شو https://safesho.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید