ویرگول
ورودثبت نام
سید خانوم
سید خانوم
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

امام‌زاده‌‌ی چینی

امام‌زاده‌ی چینی
امام‌زاده‌ی چینی



برای اولین‌بار بود که می‌خواستم با دوستانم به کاشان بروم. همیشه همراه همیشگی‌ام‌ آقاسید بود اما این‌بار به اصرار دوستانم با آن‌ها همسفر شدم.

برای اینکه مسافت کمتر به چشمم بیاید سعی کردم با بقیه خانم‌هایی که آشنا نبودم، هم صحبت شوم. در همان چند ساعت همه جذب صحبت‌های من شده بودند مخصوصا وقتی که به مشهد اردهال رسیدیم و جذبه‌ی من را دیدند.

داشتیم آماده می‌شدیم که از اتوبوس پیاده شویم، که با شنیدن صدای راننده نمی‌دانم چطور شد که خودم را به جلوی اتوبوس رساندم.
راننده همین‌طور از امام‌زاده‌ی چینی‌ می‌گفت و من هم دود از کله‌ام به یکباره بلند شد.

از همه‌ی این‌ها بدتر سکوت دوستانم بود.‌ توقع نداشتم بعد از آن همه صحبت‌های بی‌درو پیکر راننده بِرو بِر نگاهش کنند و چیزی نگویند. به خصوص که آن امام‌زاده جدّم بود.

راننده اصرار داشت که همه سرمزار سهراب سپهری بروند و به قول خودش به امام‌زاده‌ی چینی نروند، چون عقیده داشت امام‌زاده حاجت نمی‌دهد.

آن هم امامزاده سلطان‌علی یکی از فرزندان امام محمدباقر علیه السلام که از قدیم، اهالی کاشان به این امام‌زاده ارادت ویژه‌ای داشتند و هرسال، روز کشته شدن ایشان مراسم قالی‌شویان برپا می‌کنند.

یک نفس عمیق کشیدم، جلو رفتم و با صدای رسا گفتم:《 اقای راننده از کجا می‌دونید امام‌زاده حاجت نمیده؟ چرا چیزی رو که که بهش علم ندارید بیان می‌کنید و نظر شخصی خودتون رو به همه تحمیل می‌کنید؟》

اقای راننده که دیگر زبانش نمی‌چرخید، سری تکان داد و ما هم از ماشین پیاده شدیم.

طولی نکشید که همه‌ی دوستانم دورم حلقه زدند و برای جوابی که به آقای راننده داده بودم تشکر می‌کردند.

به سمت امام‌زاده رفتم. نزدیک شدم و سرم را به پنجره‌های ضریح چسباندم و گفتم:《 "یا جدا" ممنون که اجازه دادی اینجا باشم و از عقایدم دفاع کنم.》


پ ن: خاطره به نقل از مادرم نوشته شده. هروقت سوژه‌ای پیش بیاد براش با جزئیات برام‌تعریف میکنه تا بنویسم? و اینکه جد ما حضرت امام محمد باقر هستش و این امام زاده هم به جد ما برمیگرده چون فرزند امام باقر هستند و اسمشون توی شجره‌نامه ما اومده. اهان راستی گفته بودم فامیل جلال ال احمد هستیم؟؟؟ خونه پدریش رو به روی ویلامون هست توی طالقان رویتای اورازان? خوندید کتاب اورازان جلال رو؟ یادم بندازید یه خاطره از خونه قدیمی جلال بنویسم براتون.

استادمون می‌گفت میراحمدی نوشته های تو منو یاد نوشته های جلال میندازه? اینو برای مامانم تعریف می‌کردم تا امیدوار بشه بهم.

یک نکته بگم: استادمون میگفتن اگر سوژه‌‌ای دارید که کسی بهتون گفته اگر نقل اون سوژه چیزی رو در شما تغییر داد ازش بنویسید یعنی اینکه اگر خود شما هم مثل اون شخص اصلی از بیان اون مطلب به چیز جدیدی رسیدید اون رو میتونید بنوسید. ۲۰۰ تومن جلو افتادید با بیان این نکته?

مشهد اردهالامام زاده سلطانعلیطالقاناورازانسید
مادر دو طفل که دوست داره بنویسه...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید