"مرد جعبهای" رمان کوتاهی است از کوبو آبه، نویسنده بزرگ و مشهور ژاپنی. مرضیه طرلانی این اثر را به فارسی ترجمه کرده و نشر خوب آن را منتشر کرده است.
بار فلسفی این اثر، شخصیت پردازی و توصیف های واقعگرایانهاش، از دید من بسیار مهمتر از بخش داستان و خط داستانی این رمان است. اگر قرار باشد تنها از حیث داستان به کتاب نگاه کنیم، چیز زیادی دستگیرمان نخواهد شد و جنبه اصلی این اثر را از دست خواهیم داد.
این رمان درباره مردی -به احتمال زیاد- تنها و درک ناشدنی توسط اطرافیانش است، که تصمیم به ساختارشکنی میگیرد. موضوع پوچی و فلسفه اگزیستانسیال اولین حدس هایی بود که درباره پیش زمینه شخصیت اصلی رمان زدم. این مرد، که از دید من از ساختار های تعیین شده اجتماعی به پوچی رسیده است و پیروی کورکورانه از آنها را سبب بیمعنایی زندگی میبیند، دست به فرار از این ساختار ها و شکستشان میزند. این مرد، روزی تصمیم میگیرد که معنایی نو خلق کند. او زیستن در یک جعبه را امتحان میکند. کمکم وارد جهان کوچک، ولی بیکران آن میشود. بهزودی، چنان به آن خو میگیرد، که بیرون از جعبه زیستن برایش غیر قابل تصور میشود. چنان با این جعبه انس گرفته، که هویتش "مرد جعبهای" بودن شده است. ولی مرد جعبهای بودن یعنی هیچکس بودن. یعنی هویتی نداشتن. و هویت مرد جعبهای بیهویتی است. جعبه است که او را تعریف میکند. جعبه و در جعبه بودن و به عنوان مرد جعبهای زیستن، برایش شده مثل سه ضلع بودن مثلث. ویژگیای که ماهیت او را تعریف میکند. به اصطلاح علم منطق، یک عَرَضِ ِلازم. به همین دلیل است که جهان بیرون را تاب نمیآورد. مثل مثلثی که چهارضلع داشته باشد، یا مربعی که سهضلعی شده.
اما ساختارشکنی، پیروی نکردن از قوانین نانوشته اجتماع، به قول امیل دورکیم (جامعهشناس بزرگ) "مجازات" دارد. این همان دلیلی است که فردی عادی، فردی "غیر جعبهای" وقتی مردی جعبهای میبیند با اسلحه به او شلیک میکند.
رمان کوتاه "مرد جعبهای" به نظر من ایدهای به شدت کلاسیک است که به نحوی بسیار دلپذیر مدرن شده است. من شخصا شباهت های بسیار زیادی بین دو اثر "مرد جعبهای" و "یادداشتهای زیرزمینی" میبینم. هر دو شخصیت این کتابها از اجتماع بریدهاند، به گوشه عزلت پناه بردهاند، با افکارشان تنها هستند و تنها مشغلهشان نوشتن است.
این که آیا کوبو آبه واقعا تاثیری از "یادداشتهای زیرزمینی" گرفته یا نه را نمیدانم. با این حال، شباهت بسیار این دو رمان با یکدیگر، غیرممکن شمردن این امر را دشوار میکند.
امیدوارم این اثر کوتاه را بخوانید، از آن لذت ببرید و تفسیر خود را بنویسید. مشتاق خواندن نظراتتان هستم.