ویرگول
ورودثبت نام
quill(:
quill(:نویسنده
quill(:
quill(:
خواندن ۱ دقیقه·۱۴ روز پیش

بوف کور

بوف کور
بوف کور

نمی‌شود کسی بوف کور را بخواند و بی‌تفاوت از کنارش بگذرد.

یا با خودش می‌گوید صادق هدایت ذهنی آشفته و بیمار داشت، یا حیران می‌ماند که چه غوغایی در درون او می‌جوشید که توانست چنین کابوس شاعرانه‌ ای را به کلمات بدل کند.

بوف کور فقط یک کتاب نیست ، تجربه‌ای است که خواننده را درون خود می‌بلعد. هر صفحه‌اش مثل دریچه‌ای است به جهان تاریک و پنهان ذهن انسان، جایی که مرز میان خواب و بیداری، خیال و واقعیت فرو می‌ریزد.

هدایت در این اثر، تصویری از تنهایی، جنون و بی‌پناهی انسان مدرن را پیش چشم می‌گذارد‌ تصویری که نه‌تنها داستانی ادبی، بلکه آیینه‌ای ترک‌ خورده از روح بشر است.

شخصیت‌های بوف کور، هرکدام نمادی از حقیقتی تلخ‌اند:

زن اثیری، زیبایی دست‌نیافتنی و خیال‌انگیز

لکاته، فساد و سقوط

پیرمرد خنزرپنزری، مرگ و زوال.

این نمادها در کنار زبان شاعرانه و جملات کوبنده هدایت، جهانی می‌سازند که خواننده را میان حیرت و هراس سرگردان می‌کند.

بوف کور کتابی است که نمی‌توان تنها یک‌بار خواند. هر بار بازگشت به آن، کشف تازه‌ای از لایه‌های پنهان ذهن و روان انسان به همراه دارد. شاید راز ماندگاری‌اش همین باشد: اینکه بیش از آنکه داستانی درباره هدایت باشد، داستانی درباره ماست درباره تاریکی‌ هایی که درون هر انسانی نهفته است.

خواندن بوف کور، مواجهه با پرسشی بی‌پاسخ است: آیا هدایت دیوانه بود، یا نابغه‌ای که توانست تاریک‌ترین حقیقت‌های زندگی را به زبان بیاورد؟ همین پرسش است که کتاب را جاودانه کرده و آن را به یکی از مهم‌ترین آثار ادبیات فارسی بدل ساخته است.

بخشی از کتاب:

«در طی تجربیات زندگی به این مطلب برخوردم که چه ورطه هولناکی میان من و دیگران وجود دارد و فهمیدم که تا ممکن است باید خاموش شد تا ممکن است باید افکار خودم را برای خودم نگهدارم.»

صادق هدایت

بوف کور.

بوف کورصادق هدایتتنهاییذهنکتاب
۹
۶
quill(:
quill(:
نویسنده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید