چندین بار ما این جمله را شنیدهایم؟ «دست از کمالگرایی بردار، تو همینجوری هم خوبی، داری خودتو به کشتن میدی و...» . ولی چرا، چرا برخی از ما همچنان به این ویژگیِ نحس چسبیدهایم؟ شاید جوابش را بتوان در خانواده جست. آن هنگام که میگفتند ۱۹ هم بد نیست، ولی میشد ۲۰ بگیری. آن هنگام که از تو توقع داشتند چندین زبان یاد بگیری و چندین ساز بنوازی و برقِ شریف بخوانی و... .
آرزوهای دور از دسترس و غیر واقعی.
چند سال پیش یکی از شاگردانم گفت که میخواهد هم دکتر شود و هم مهندس تا آفرینِ والدینش را کسب کند. نمیدانم چرا این بلا را سر خودمان آوردهایم. مگر همه باید پزشک شوند؟ لزومی ندارد مسیرِ حرفهای همهی ما از یک جاده بگذرد و آن هم حتماً پزشکی یا مهندسی باشد. پس هنر چه؟ پس ادبیات چه؟
یا شاید هنوز تفکری مریض در ما زندگی میکند که این دسته از حرفهها را متعلق به بچههای تهنشینِ کلاس و تنبل میداند؟!