لیست یادداشتهایم را نگاه میکنم پر است از نوشته های ناتمام!
نوشته ای که به بهانه ی ثبت نشئگی دوستت دارمهایش نوشتم.دو خط عاشقانه پر از سرمستی!
نوشته ای که برای خالی کردن دق دلی ام سر کیبورد گوشی نوشته ام!چهار خط گلایه از زمین و زمان و البته دلبر!
نوشته ای که به یاد خنده های معصوم دخترکان کار نوشتم.سه خط پر از درد و تمنا و بی پناهی!
چند خط برای بی عدالتی،چند کلمه برای عشقهای نا تمام،چند جمله برای دلم،یک صفحه کلمه ی بی معنی برای تاریکی!
یادداشتهایم پر از صدا هستند.پر از فریاد!
پر از درد و رنج،امید،عشق و بیخوابی های شبانه!
پر از نفسهای بریده،گریه های بیصدا،خنده های عصبی!
رد انگشتهایم مانده روی تمام کلمه های ناتمام.همان کلمه هایی که قرار بود عاشقانه باشند و ببارند روی لبهای دلبر!
همان کلمه هایی که قرار بود گلایه شوند و بنشینند روی شانه ی خسته ی زمین و زمان!
کلمه های یادداشتهایم گم میشوند.پنهان میشوند توی پستوی بی خیالی!
انگار که نمیخواهند به مقصد برسند.همانجا در همان حالت خلسه حالشان خوب است انگار!
یادداشتهای من شبیه خودم نیستند.آنها نفس میکشند.آنها برای برگشتن به زندگی تلاش میکنند.آنها خودشان رو فرو میکنند توی چشمهای خواب آلودم.
بلند فریاد میزنند!!!
«تماممان کن قبل از اینکه تمام شوی»
اما نه نای تمام کردنشان را دارم نه دلیلی !
انگار در همین حالت خلسه ی خوشایند حالم خوب است!