پرتو·۲ ماه پیشهنوز نمیدانم زندگی بی تو چگونه خواهد بود...مقدمت گلبارانعزیز مهربانم... مهربان مهمان نوازم... یک هفته است که بار سفر بستی و رفتی... یک هفته است که نیستی... همه خواب رفتنت را میدیدند…
پرتو·۱ سال پیشما چارهی عالمیم و بیچارهی تو!جانِ جانخوب میشی جانم...این روزها هم میگذرند... شبیه تمام روزهای گذشته که گذشتند...سوگند به زمانخدایا از تاریکیهای وهم خارجم کن و به نور ف…
پرتو·۱ سال پیشدلم برایت تنگ شدهاین روزها... دقیقا همین روزها بود که رفتی... درست دو سال پیش بود... چمدان هایتان را بستید و رفتید... تمام این مدت سعی کردم به این رفتن فکر…
پرتو·۱ سال پیشسکوتت را چگونه ترجمه باید کرد... میدانی!؟گویند سکوت را معانی مختلفی است...گاهی سکوت میکنی چون حرفی برای گفتن نیست؛گاهی سکوت میکنی از رنجش زیاد؛گاهی سکوت میکنی از سر انتظار؛گاهی سکو…
پرتو·۲ سال پیشمادرجون تراپی!یادم باشد از دستهایت عکس بگیرم...داشتم اماده میشدم برای رفتن که تلفن زنگ زد و مادرجون رو معرفی کرد... پشت خط زندایی بود و گفت که مادر رو چ…
پرتو·۲ سال پیشدرد بی دردی علاجش آتش است...سوخت چون عشقی که بر جانی فتادبهتر از این ابیات هم داریم؟! آن هم با زمزمه ی اواز استاد ناظری؟شاید حکمت انچه برایم رخ داد همین بود... خدا آتش…
پرتو·۲ سال پیشچوب جادو و قدح اندیشهآنم آرزوست...در هر تصمیمی، فعالیتی، اتفاقی، هرچند تاریک هرچند دردناک چیزی برای یادگیری و نقطه ی روشنی برای امید وجود داره... برای آنان که ب…
پرتو·۲ سال پیشآدمها رو ببخشباید آدمها رو بخشید... هر ادمی حتما حتما حتما خطا میکنه... حالا شاید کسی کمتر و کسی بیشتر... این وسط ادمهایی هستن که خطای دیگری براشون یعنی…
پرتو·۳ سال پیشدلتان میخواهد که چه چیزی اختراع کنید؟اون روز دوست نداشتم معلم برای انشا صدام کنه. خجالت میکشیدم چرندیاتی که نوشته بودم رو بخونم. وقتی انشا تموم شد پرسید: خودت نوشته بودی؟
پرتو·۳ سال پیشبه چوب نگاه نکنسالها پیش به برکت تنها نمره ی غیر 20 کارنامه (ورزش:13) در نزدیکترین باشگاه، تکواندو ثبت نام شدم... بعد از گذشت چند صباح استاد گرامی فرمودند…