به اعتقاد بعضی ؛ شیفتگی در هنر اینگونه است یا هنر و هنرمندی را نمیشناسی یا اگر شناختی دیگر هیچ هنرافرینی به غیر از انچه شناختی به چشمت نمی اید! رنه مگریت هم از این دسته است یا او را نمیشناسید و اثارش را ندیده اید یا انقدر اثارش را نگاه خواهید کرد که هیچ اثر دیگری به چشمتان نمیآید!
مگریت به عنوان یک نقاش سوررئالیست مشهور، به طور مداوم مخاطبانش را مواجه با جنبههای عجیب و غریب اثار و نشانه های پنهان نقاشی هایش میکند
تقریبا نود درصد اثارش مملو از نشانه های تصویری و روایت های پنهان و دوپهلویی است که او را از همتایان سمبلیست و سورئالیست خود جدا کرده است.
«عشاق» یکی از اثار مشهور اوست که صورت و معنای عشق و ارتباط را همچون روانشناسی حاذق کاویده است!
«عشاق» یکی از اثار مشهور اوستکه صورت و معنای عشق و ارتباط را همچون روانشناسی حاذق کاویده است!را همچون روانشناسی حاذق کاویده است!
نکته ی جالب توجه این اثر پارچه ای است که سر مرد و زن موجود در تابلو را پوشانده؛ گویی عاملی است که آنها را از برقراری تماس فیزیکی بر حذر میدارد و تنها از فرم سرها میتوان فهمید آنسوی این حجابِ سفید؛بوسه ای پنهان است! پشت این سرها و تن ها؛ سطحی با تُن مایه های آبی رنگ قرار دارد که نه شبیه دیوار است نه شبیه دریا و نه آسمان! چیزی مابین همه ی اینهاست! در کنارِ دیوار روبرو سطحی به رنگ گرم ارغوانی وجود دارد که رنگش را از اشتیاق پیراهن زن به عاریت گرفته و آن را به خاکستری روشن سقف متصل می کند؛ اتاقی که دیواری ندارد؛اتاق نیست! در واقع پشت ِزوجِ پیچیده در پارچه فضای باز_ی است که وجود دیوار و مکان واقعی را به چالش میکشد! با نگاه کردن به تصویر به عنوان یک کل، تضاد واضحی بین بیرون و درون وجود دارد که در قامت پوشیده ی زن و مرد هم تکرار میشود
به بهانه ی وجود زوج و بوسه پنهان در این اثر به تحلیل روانشناسانه ای از دید «یالوم» می پردازیم:
به نظر میرسد تضاد در اثر؛ نشان دهنده تفاوت در احساسات واقعی یک فرد و آنچه که در بیرون از خود نشان می دهد باشد همچون نقابی بر چهره که دالی بر پنهان کردن چهره ی حقیقی ادمی است.
فرد با پنهان کردن؛خود را در برابر وحشت تنهایی غایی محافظت میکند گویی سعی دارد بخشی از تنهایی را درون خود نگاه دارد و شجاعانه یا به اصطلاح هایدگر «سرسختانه»تاب آورَدَش!
غافل از اینکه هیچ رابطه ای قادر به از میان بردن تنهایی نیست.هر یک از ما در هستی تنهاییم ولی میتوانیم در تنهایی دیگری شریک شویم.
مگریت در قاب این تابلو تلاش میکند که ارتباط با دیگری را شرح دهد؛ شیوه ای عاری از نیاز! فرد یا باید خود را نادیده بگیرد یا خود را تعالی بخشد! در غیر این صورت آزارگری یا سادیسم ظهور میکند. فردِ آمیختگی طلب که وابسته و متملق و جان نثار است؛ درد را به جان میخرد و در واقع از درد لذت میبرد چون تنهایی را زائل میکند و در مقابل آن؛ از دیگری میخواهد تا با ادغام شدن در او به امنیت برسد؛قرینه ای شگرف و نابهنجار در برابر خود دارد.این طور به نظر میرسد که فرد سلطه جو و تحقیر کننده که درد به وجود می آورد و خود را سرور مطلق دیگری میداند با فرد وابسته ی امیختگی طلب تفاوت های زیادی دارد! با اینحال به نقل از «فروم» :تمایلات هردو حاصل یک نیاز اساسی است که همانا غلبه بر ناتوانی در تنهایی و ضعف خود است
فرد آزارگر همان قدر به ابژه اش نیاز دارد که فرد ازار طلب به ابژه ی خویش وابسته است.
تفاوت میان آزار طلب و آزارگر؛تفاوت میان چیزی ست که می آمیزد و چیزی که آمیخته میشود.یکی با بلعیده شدن به وسیله دیگری در طلب امنیت است و دیگری با بلعیدن دیگری.
در یک رابطه رشد یافته ی محبت امیز فرد با همه وجودش با دیگری ارتباط برقرار میکند اگر بخشی از وجودش را برای خود نگاه دارد تا با ان به مشاهده ی رابطه یا تاثیر ان بر طرف مقابل بنشیند به همان میزان از برقراری رابطه باز مانده است.
دوباره به اتاق مگریت برگردیم مکانی که خیلی هم شبیه اتاق نیست ترکیب بندی اثر بسته و خفقان اور است گویی نقاش از ترکیب بزرگتری چشم پوشیده و به این قاب تنگ و بسته قناعت کرده است و به این ترتیب موضوع ارتباط و انفراد را پیش کشیده گویی نقاش در جهت شناخت موقعیت های تنهایی و منفرد ادمی در هستی و ایجاد رابطه ای مبتنی بر عشق و دوستی بوده است
در مغاک تنهایی؛وحشت بر ما غلبه می کند؛نمیتوانیم دستمان را به روی دیگران بگشاییم؛بلکه باید دست و پا بزنیم تا در دریای هستی غرق نشویم در چنین حالتی روابط انسانی حقیقی نخواهد بود! بلکه ناساز؛ناکام؛ناهنجار و شکل تحریف شده ای به خود خواهد گرفت انچنان که در تنهایی عشاق مگریت میبینیم.
منبع:
تابلو «عشاق» اثر رنه مگریت
کتاب رواندرمانی اگزیستانسیال
نوشته اروین د یالوم