مستوفی کبود
مستوفی کبود
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

قضاوت

دیشب دوتا خانواده اومده بودن دانه*. یکیشون یدونه بچه‌ی حدودا یک ساله داشت. این خانواده مشکل شنوایی و گفتاری داشتن. چیز زیادی نمی‌شد براشون توضیح داد و همش با ایما و اشاره بود. نهایت این‌که، توی ثبت سفارش و حساب کردنشون مشکلی به‌وجود نیومد و اونجوری که من گه گداری چشمم به میزشون می‌خورد خیلی هم بهشون خوش می‌گذشت و این ها.
اما چیزی که ذهنم رو درگیر کرد این بود که گناه اون بچه چیه؟ چجوریه که وقتی یه چیزی ژنتیکه و خانواده‌اش میدونن این بچه قراره همچین مشکلی براش به‌وجود بیاد باز اجازه می‌دن که به این دنیا بیاد؟ وقتی قراره هزار و یک مشکل توی آینده نه چندان دور توی اجتماع براش به وجود بیاد. شاید بگید برای هرکسی تو این دنیا قراره مشکلاتی به وجود بیاد و هیچ چیزی آسون نیست، اما به نظرم این مشکلات که می‌شه پیش‌گیری کرد خیلی فرق داره. این‌که تو یه بچه‌ی با نقص رو به دنیا بیاری و باعث بشی عذاب بکشه...

تا آخر شب ذهنم درگیر بود. وجدان خفته‌م بیدار شد و گفت تو کی هستی که برای دیگران تصمیم میگیری؟ یعنی هرکسی که مشکل شنوایی و گفتاری داره نباید تشکیل خانواده بده؟ نباید بچه دار بشه؟نمی‌دونم. شاید تنها چیزی که دیشب از من نصیب اون بچه شد ترحم بود.

به تاریخِ بیست و یک بهمن چهارصد و یک.

*دانه: اسم رستورانی که اونجا کار می‌کنم



بچهخانوادهرستورانروزمرهقضاوت
مستوفی یه گیاه خوراه، اون جایی کار می‌کنه که بِیس اصلی کارش گوشته! قراره روزمره‌ی رستورانی بخونید.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید