Arash·۱۶ روز پیشعشق و تنهایی: قصه ای در خیالهی دستهایت را حلقه میکنی دور خیال تنش ، سفت میفشاری تن نرم و نازکش را به تن خسته خودت ، نفس عمیق میکشی و مست میشوی از عطر بودنش . هی می…
Arashدریه دفترچه برا دل نوشته هام...·۱ سال پیشقصه خودِ زن بوداز زن گریختم به آخر قصه. قصه خود زن بود، آخر قصه خود زن بود. ایستادم به حیرانی، مات تماشای جهان پیچاپیچ گیسش. دستهایش را دیدم که شاخه های س…
Arash·۱ سال پیشنور ستاره نامرئیعزیزم، من شبیه مراسم خاکسپاری یک آدم گمنامم. بیهوده، ملالاور، فراموششدنی. و نمیتوانم خودم را در سیاهی عزیز چشمهای تو ببینم، و گریهام ن…
Arashدرنامـهای به تو که نمیخوانی·۱ سال پیشمیپرم از خوابخواب میبینم خونهی منی. خوابت برده و دارم نگاهت میکنم. نفسات کوتاه و آرومه و از قفسهی سینهت خون داره نشت میکنه به روتختی سفید. میدونم…
Arash·۱ سال پیشچه آدم توی آینهی غمگین خوشحالی.گفتم رنج لبههای آدم رو تیز میکنه.گفت شروع شد باز.گفتم نه، جدی میگم. تیزت میکنه. خیلی سعی میکنی فاصله بگیری، نزدیک نشی، معاشرت رو محدود…
Arash·۱ سال پیشرفتننه، والله که منصفانه نیست. باید یک راهی باشد که نشانمان بدهد آخرین بار است که داریم یار را، رفیق را ، عزیز را می بینیم. باید یک آلارمی، نشا…
Arash·۱ سال پیشتماشاخانه.نه . من برایتان نگفته ام . در پستوهای تاریک سرم ، یک تماشاخانه قدیمی متروکه پنهان است . امشب ، قرار است نمایش شیرین و فرهاد در آن اجرا شود…
Arash·۱ سال پیشفهمیدم.صبح زود دوباره فهمیدم برخاستن از گور، به معنای برگشتن به زندگی نیست.فهمیدم وقتی برای کشف داغشدن صورتت از خیال یک بوسه دیر شده، عوضکردن با…
Arash·۱ سال پیشروز و شب عربده با خلق خدا نتوان کردبا شماست حافظ . گوش کن : روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد .گرفتی چی میگه ؟ یعنی میگه به من رحم کنی ، این همه قشنگ نباشی .میشه ؟ من که نم…