در نگاه اول شما به سختی متوجه ایکاروس میشید. ایکاروس الهه ای که میخواست به خورشید نزدیک بشه ولی بالهاش میسوزن و به اعماق دریا سقوط میکنه.
زنی مشغول شخم زدنه، پیرمردی گوسفند چرونی میکنه. هیچکس کمترین اهمیتی به مرگ ایکاروس نمیده.
مرگ ایکاروس حتی در برابر وسعت دریا هم به شدت ناچیز و پیش پا افتاده ست.
نقش و اهمیت هر کدوم از ما در جهان هستی بسیار ناچیز و کمرنگه. ما چه در حال خندیدن باشیم و یا گریستن؛ چه زنده باشیم و چه مرده، جهان به مسیر خودش ادامه میده.
دیدن این نقاشی باعث شد بفهمم احساس پوچی و تنهایی درونم، تنها درد بودنه. درد بودن در دنیایی که قرار نیست هیچ نقش پررنگی در اون داشته باشم.