روشهایی مانند الکتروشوک درمانی (ECT) و انواع جراحی که برای تغییر شبکههای مغزی مرتبط با اختلالات خُلقی انجام میشدند، از اواخر دهه ۱۹۳۰ تاکنون پیشرفت زیادی داشتهاند.
مرجع مقاله: وبسایت خرید و فروش تجهیزات پزشکی مدینیوم
۸۰ سال از آغاز بحث برانگیز "نورومدولاسیون" یا تغییر ارتباطات عصبی میگذرد و هم اکنون به یک روش درمان ایمن و موثر برای بیماریهای مرتبط با سلامت روان تبدیل شده است. تکنیکهای مدرن شامل تحریک عصب واگ و روشهای غیرتهاجمی مثل تحریک مغناطیسی ترانس کرانیال (TMS) میشوند. مطالعه مروری که اخیراً منتشر شده است، تاریخچه نورومدلاسیون را بررسی میکند، به تحولات جدید در این زمینه نگاهی میاندازد و به ارزیابی جهتگیریهای احتمالی آینده میپردازد.
از هر شش نفر در آمریکا، تقریبا ۱ نفر در طول عمر خود افسردگی را تجربه میکند. این بیماری هر سال تقریباً زندگی ۱۶ میلیون بزرگسال آمریکایی را تحت تاثیر قرار میدهد. روشهای درمانی مرسوم برای همه به طور یکسان عمل نمیکند. محققان تخمین میزنند که ۱ تا ۳ درصد از مردم در آمریکا به افسردگی مقاوم به درمان مبتلا هستند.
در حال حاضر، دو روش درمان اصلی برای بیماریهای مرتبط با سلامت روان وجود دارد: داروها، مانند داروهای ضد افسردگی (antidepresants) و رواندرمانی که تحت عنوان گفتار درمانی نیز شناخته میشوند مانند رفتار درمانی شناختی (cognitive behavioral therapy)
با این وجود، درمان سومی نیز وجود دارد که در آن به میزان کمتری از داروها یا روان درمانی استفاده میشود. این روش تحت عنوان نورومدولاسیون یا مدولاسیون عصبی (neuromodulation) شناخته میشود و هدف آن تغییر اتصالات غیرعادی بین بخشهایی از مغز است که خلق و خو، افکار و رفتارها را کنترل میکنند.
دانشمندان این درمان را در اواخر دهه ۱۹۳۰ در قالب جراحی مغز وECT آغاز کردند. با این وجود، با توسعه اولین درمانهای دارویی، استفاده از این روش به نوعی کنار گذاشته شد.
مقاله مروری که اخیراً توسط دو روانپزشک انجام شده است، تاریخچه دشوار مدولاسیون عصبی را بررسی میکند و به آینده روشن آن میپردازد. این مقاله در مجله روانپزشکی آمریکا منتشر شده است.
دکتر سوزان ک. کانروی، دارای مدرک دکترای پزشکی از دانشکده پزشکی دانشگاه ایندیانا در ایندیاناپولیس، و دکتر پل ای. هولتزایمر، از دانشکده پزشکی گیزل در دارتموث، NH میگویند:
«رویکردهای قدیمیتر، درک محدودی از مناطق مغزی مرتبط با آسیبهای روانی داشتند، و(در بهترین حالت) فقط برای بیماریهای حاد مناسب بودند.»
مقالههای بیشتر: مجله تجهیزات پزشکی
با این وجود، نویسندگان همچنین طیف وسیعی از تکنیکهای جراحی و بدون نیاز به جراحی را توصیف میکنند که طی ۲۰ تا ۳۰ سال گذشته بوجود آمدند و بسیار ایمنتر و مؤثرتر هستند.
آنها مینویسند: «پیشرفت در فناوری منجر به درک ماهرانهتری از سیستم مداربندی عصبی مرتبط با اختلالات خلق و خویی، فکری و رفتاری و همچنین توسعه روشهای ظریفتری برای تعامل متقابل و تغییر این مدارها شده است.»
الکتروشوک درمانی
در سال ۱۹۳۸، پزشکان از یک جریان الکتریکی برای بوجود آوردن تشنج مغزی در فردی که هذیانگویان در خیابانهای رم سرگردان بود استفاده کردند و به موفقیت چشمگیری رسیدند. نویسندگان میگویند که مرد سرگردان توانست به زندگی خود با همسرش برگردد و به شغل خود ادامه دهد و تا یک سال پس از معالجه آنها را حفظ کرد.
چون جایگزین درمانی دیگری وجود نداشت، روانپزشکان به صورت بیرویه ازECT برای درمان طیف گستردهای از بیماریهای روانی استفاده کردند. این روش درمان باعث تشنج بیماران میشد که نه تنها برای آنها ناراحت کننده بود بلکه خطر آسیب دیدن آنها را نیز به همراه داشت. انواع اولیه ECTباعث عوارض جانبی شناختی از جمله از دست دادن حافظه نیز میشدند.
در دهه ۱۹۵۰، روانپزشکان با تجویز یک داروی بیهوشی زودگذر و دارویی برای بیحس کردن ماهیچههای بیماران قبل از درمان، ایمنی و تحملپذیر بودن روشECT را اندکی افزایش دادند. اصلاحات بعدی که صورت گرفت، دقتECT را بهبود بخشید، عوارض جانبی شناختی آن را کاهش داد و در عین حال کارآیی آن را حفظ کرده بود.
نویسندگان میگویند: «ECT کارآمدترین روش برای درمان افسردگی است.» اما اعتراف میکنند که هنوز همECT مدرن، برخی از عوارض جانبی شناختی را دارد، اگرچه این عوارض عمدتاً به مرور زمان برطرف میشوند. با این وجود، مشکلات مربوط به حافظه اتوبیوگرافیک در برخی افراد از بین نمیرود.
نویسندگان میگویند که نوع جدیدی ازECT به نام درمان الکتریکی تشنج کانونی (FEAST) قشر پیشپیشانی سمت راست مغز فرد را به صورت متمرکز تحریک میکند. این رویکرد در عین کارآمد بودن، عوارض جانبی شناختی را به حداقل میرساند.
روش دیگری به نام درمان تشنج مغناطیسی یاMST وجود دارد که در آن از تحریک مغناطیسی هدفمند برای بوجود آوردن تشنج در فرد استفاده میشود. تحقیقات نشان میدهد که این روش احتمالاً عوارض جانبی شناختی را بیشتر کاهش دهد.
نویسندگان این روش و سایر روشهای ECT را امید بخش توصیف میکنند.
«در ۸۰ سال گذشته، هزاران بیمار از مزایای ECT بهرهمند شدهاند و این روش در سالهای آینده نیز بخشی از ابتکارات ما خواهد بود.»
علیرغم پیشرفتهای اخیر در ECT، این رویکرد همچنان مشکل وجهه دارد که منجر میشود برخی افراد از پذیرش آن خودداری کنند.
دکتر ساموئل ویلکینسون، که استادیار روانپزشکی در دانشکده پزشکی ییل در نیوهیون،CT است و در این مطالعه حضور نداشت میگوید که «تاریخچه ECT با نقاط تاریکی همراه است.»
«در دهههای ۱۹۵۹ و ۱۹۶۰ از ECT سواستفادههایی در آمریکا به عمل آمد. اما امروزه شرایط فرق میکند چرا که تکنیکهایECT به طور قابل توجهی بهبود یافتهاند.»
او در ادامه میگوید: «یکی از بزرگترین مشکلاتECT ترس از عوارض جانبی شناختی (ترس از ایجاد مشکلات مربوط به حافظه) است و افراد متعدد در طی سالها خطرات ناشی از تکنیکهای ECT را به طور قابل ملاحظهای کاهش دادهاند. اکنون این روش درمانی بسیار بسیار ایمنتر است.»
دکتر ویلکینسون نویسنده ارشد مقالهای است که ارتباط بینECT و کاهش احتمال خودکشی و مرگ [به هر وسیلهای] در افراد مسن مبتلا به بیماریهای روانی را کشف کرد. آن مقاله و مقاله مروری فعلی در یک شماره از مجله منتشر شدهاند.
در دهه ۱۹۳۰، دانشمندان کشف کردند که لوبهای پیشانی مغز (به علت اتصالاتی که با سایر مناطق مغز دارند) نقش مهمی در کنترل خلق و خو، تفکر و رفتار ایفا میکنند.
در تلاش برای تصحیح این موضوع، یک متخصص مغز و اعصاب پرتغالی به نام ایگاس مونز، نوعی جراحی به نام لوکوتومی قشر پیشانی را برای قطع اتصالات عصبی راه دور مغز یا "ماده سفید" بین قشر جلویی مغز با سایر قسمتهای مغز ایجاد کرد.
همچنین بخوانید: انواع پالس اکسی متر و نحوه کار آن
بعداً، متخصصان مغز و اعصاب یک عمل جراحی به مراتب شدیدتر را برای قطع این اتصالات ایجاد کردند که به عنوان لوبوتومی پیشپیشانی شناخته میشود.
نویسندگان این مقاله مروری میگویند که در دهه ۱۹۵۰، اثرات نامطلوبی که این روشها داشتند به همراه مسائل اخلاقی مرتبط با عدم رضایت بیماران و "تکنیکهای بیهوشی غیرانسانی" آشکار شد. تقریباً در همان زمان، اولین داروهای مُسکن اعصاب و ضد افسردگی در دسترس عموم قرار گرفت. «بنابراین، لوکوتومی و لوبوتومی از بین رفتند.»
برای درمان افسردگی شدید و مقاوم به درمان و اختلال وسواس فکری (OCD) جراحیهای بسیار دقیقتری که همزمان با تصویربرداری از مغز انجام میشدند، در دسترس قرار گرفت. این جراحیها شامل سینگولوتومی (همراه با هدایت تصویری) و کپسولوتومی است که به گفته نویسندگان عوارض کمی به همراه دارند.
به گفته نویسندگان، با پیشرفت تکنیکهای تصویربرداری مغز، درک دانشمندان از مدارهای عصبی که زمینهساز بیماریهای روانی و اختلالات عصبی هستند، دچار تحول شده است. این درک عمیق منجر به امکانپذیر شدن تحریک عمقی مغز (deep brain stimulation) شده است که به این صورت است که یک جراح متخصص الکترودهایی را در نقاط حساس مغز میکارد تا نه تنها بیماریهای عصبی مثل پارکینسون بلکه بیماریهای روانی متعدد مثل افسردگی را نیز برطرف کند.
نویسندگان میگویند: «اگرچه جراحی DBS با کمی خونریزی و عفونت مغز همراه است، اما قابل تحمل بوده و به طور کلی بی خطر است.»
در تحریک عصب واگ (VNS) یک مولد پالس الکتریکی در زیر پوست قفسه سینه قرار میدهند و آن را به عصب واگ در گردن متصل میکنند. VNS درمان کارآمدی برای افسردگی است و نیاز به جراحی مغز ندارد.
پالسها عصب واگ که بخشی از سیستم عصبی پاراسمپاتیک است را تحریک کرده و به تسکین اضطراب و تنظیم خلق و خو کمک میکنند.
محققان در حال مطالعه بر روی روش دیگری به نام تحریک عصب واگ پوستی یا VNS پوستی (VNS transcutaneous) هستند که در آن پالسهای الکتریکی از طریق پوست به عصب واگ میرسد.