زهرا قیومی
زهرا قیومی
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

آدم‌ها

بسم الله الرحمن الرحیم

آسیه مستاصل و اشک‌ریزان گفت " اینستا بیچاره‌ش کرده. همه‌ش خودش رو با دیگران مقایسه می‌کنه. سیر نمی‌شه. خواهرم پنجه آفتابه. هرکی می‌بینتش می‎گه دماغتو عمل کردی؟ حالا پاشو کرده تو یه کفش که می‌خوام دماغمو عمل کنم"

راست می‌گفت. خواهرش را دیده بودم. چشم‌های غزاله‌گون جذابی داشت صورتی نه گرد و نه کشیده، بی‌‎عیب و نقص و پوستی صاف و شفاف. هیچ‌ نشانه خاصی نه در صورتش نه در هیکل خوش‌تراشش نبود. مثل خیلی از هم سن‌وسال‌های ما دوران مدرسه را بدون مشکل یا اتفاق خاصی گذرانده بود، درس خوانده بود، کنکور داده بود و دانشگاه‎ قبول شد. دانشگاه تهران. بعد مثل همه ازدواج کرده بود و دوبار مادر شده بود و باز مثل همه ماشین می‎خواست و خانه‌ای بهتر. او خیلی مثل همه‌ی ما هم‌شکل‌های هم‌نسل هست ولی جنون هرچه بیشتر مثل بقیه بودن رهایش نمی‌کند. این روزها همه باید دندان‌هایشان سفیدی غیرطبیعی کمپوزیت داشته باشد، لب‌ها ژل‌زده، ابروها کلفت و میکروبلدینگ شده و پیشانی وگونه‌ها بوتاکس شده باشند. آدم‌های مثل هم موهای هایلایتشان کراتینه و پروتئینه شده و لمه لابه‌لای تارهایش می‌درخشد. توی دست‌ها آیفون است و همه کتاب اثر مرکب و ملت عشق و چگونه فلان شویم و چگونه بیسار نشویم می‌خوانند. و این آزِ مثل بقیه بودن، عقب نیفتادن و جا نماندن، آرامش را از زندگی خیلی‌هایمان ربوده است. دروغ چرا؟ از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان؟ گاهی من هم توی آینه که نگاه می‌کنم زردی دندان‌های کمپوزیت نشد‌ه‌ام به چشمم می‌آید. بارها به سرم زد که موهای مشکی نازنین‌ام را رنگی پنگی کنم. گاهی بینی نه چندان صاف و صوفم از توی آینه برایم دست تکان می‌دهد و من فکر می‌‎کنم اگر عملش کنم چه‌طور می‌شوم؟

بد نیست. زیبایی هیچ بد نیست اما می‎دانم اگر به این فکرها بها بدهم دیگر آرامشی برایم باقی نمی‌ماند. می‌افتم روی دور باطل بهتر و بهتر و بی‌‎نقص‎‌تر شدن.

برای شرکت در چالش کتاب‎خوانی طاقچه در اردیبهشت باید کتابی می‏‌خواندیم که کمکمان کند استرس و اضطراب را از خودمان دور کنیم و به آرامش دست یابیم. برایم مسلم بود که سراغ کتاب‎های روان‏‌شناسی نروم و آرامش را لابه‌لای داستان‎ها بجورم. یکی از کتاب‎هایی که در اردیبهشت خواندم " آدم‌ها"ی آقای احمد غلامی بود. مجموعه داستان کوتاهی که در مورد صد شخصیت است. شخصیت‌هایی واقعی با داستان‌ها و سرنوشت‌های متفاوت. آدم‎هایی که هر کدام نقص‌هایی دارند، انتخاب‎های متفاوتی دارند و همین آن‎ها را منحصر به فرد و داستان زندگی‎شان را روایت شدنی می‎کند. هر کدام از داستان‎ها را که خواندم، بیشتر از خودم بودن کیف کردم و راضی شدم. و دلم گرفت که چرا این روزها آدم‌ها این‌قدر معمولی و روایت نشدنی شدند. غم باید باشد نقص باید باشد، دردسر مشکل انتخاب اشتباه دیوانگی... همه این‎ها باید باشند که زندگی قشنگ بشود. که زندگی زندگی بشود. من شاید به لحاظ خط فکری با آقای غلامی هم‌سو نباشم که نیستم. نگاه او به جنگ که لابه‎لای روایت بعضی شخصیت‎هایش هویدا بود، با نگاه من بسیار متفاوت است. اما خودِ این کتاب سعه صدر آدم‎ها را برای پذیرفتن تفاوت‎ها بالا میبرد. و من با وجود این افتراق از دنیای رنگارنگی که احمد غلامی در آدم‎ها ساخته، خوشم آمد و دلم خواست که خودم یکی از آدم‎های منحصربه‏فرد این دنیا باشم.

کتاب روان است و نثر آسان و روایت ساده و بی‌آلایشی دارد. به خاطر کوتاه بودن روایت‎ها ریتم تندی هم دارد. ولی من دلم خواست ذره‌ذره بخوانم و هربار به هر شخصیت کمی فکر کنم.

اگر شما نویسنده نقاش و هنرمند هستید و برای کارتان به شخصیت‌پردازی نیاز دارید، این کتاب یک استاد خوب است برای این‏کار.

آدم‌ها را نشر ثالث در سال 1393 چاپ کرده است.

آدمهاچالش کتابخوانی طاقچهاحمدغلامیآرامششخصیت پردازی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید