ویرگول
ورودثبت نام
Nazin
Nazin
Nazin
Nazin
خواندن ۲ دقیقه·۴ ماه پیش

نقطه سر خط

نمی دانم شاید این آخرین پستی باشد از من که در آن کلمه کنکور می آید، امروز یکی از درهای باز درون ذهن من بسته شد، امروز در پایان آن جمله نقطه سیاهی نشست و چیزی در من به خاطره تبدیل شد به بغض هنگام نوشتن به آخیش درون صدایم به اینکه چقدر می ارزید و خوشحالم به اینکه چقدر جایی که هستم رو دوست دارم.

بعد از اینکه پرونده کنکور من یک سال پیش بسته شد و دانشجو شدم به مراتب از جلوی آموزشگاهی که در آن کلاس کنکور می رفتم رد شدم نه تنها سر نمیزدم بلکه از طرف دیگر خیابان می رفتم که مبادا یک آشنا مرا ببیند.

امروز مثل آدمی که دفتر خاطراتش را ورق میزند و لحظه به لحظه آن ها را به یاد می آورد به آنجا رفتم، سنگینی که این همه وقت در دلم بود شکست امروز با دیدن اساتید کنکوری ام حس افتخاری که بهم دادن، اسم دوستانم روی دیوار و چهره ی کنکوری هایی که تازه پا در این راه گذاشته بودند، چیزی که مدت ها بود برایم خاطره نمی شد، خاطره شد.

تمام لحظاتی که روی مبل های خاک گرفته قدیمی نشستم تا کلاسم شروع شود، اسپرسو های دوبلی که از کافه سر کوچه گرفتم، نگاه های نگران باریستا بخاطر تعداد شات قهوه روزانه ام، سوپری که رمز کارتم و کیک مورد علاقه ام را یاد گرفته بود، تمام روزهایی که زودتر از همه رسیدم و برق کلاس ها را روشن کردم تمام روزهایی که کلاس خالی پیدا می کردم مانتو مدرسه ام را با هودی جایگزین می کردم تا شاید یکم از ظاهر خسته ام کم شود.

امروز با یک لبخند تمام شد نمی دانم چقدر شیرین یا چقدر تلخ است، انگار خاطره هایم به یک ادیت اینستاگرامی تبدیل شده با یکی از آهنگ های ترند گذر زمان، فکر نکنم تا فردا بتوانم این لبخند پهن را قایم کنم.

حالا می توانم خاطرات سه سال گذشته ام را با حس راحتی بیشتری تعریف کنم...

خاطرهنقطهکنکورکلاس آنلاینترس
۲
۰
Nazin
Nazin
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید