نمیدونم رفتارا بقیه عادیه یا از نظر من عادی نیست نمیدونم شاید عادیه واقعا نمیدونم
میدونستی اینا همش تقصیر خودته میدونستی این کارارو خودت باهام کردی میدونستی تقصیر توعه میدونی تقصیر توعه که به همه وابسته میشم یعنی انقدر بهم اهمیت ندادی میدونی به چه کسایی وابسته شدم و اهمیت دادم ؟ میدونی بخاطر اینکه از اونها هم اهمیت و توجه ببینم چیکارا کردم ؟ میدونی هر سری خواستم بزارمشون کنار همون موقع کاری کردی برم دوباره التماسشون کنم الان میگی کاری نکردم تو لوسی چیزی نگفتم کاری نکردم حقت بوده چقدر لوسی و اینا کاشکی متوجه میشدی کاشکی اینا رو میفهمیدی کاشکی میگفتی من اهمیت ندم بهش کی بهش بده من بهش پول تو جیبی ندم کی بده من خواسته هاشو فراهم نکنم کی کنه من بغلش نکنم کی کنه هر سری هر چیزی ازت خواستم گفتی مگه وظیفمه ولی بخدا که وظیفته این وظیفه تو اونموقع بچه بودم اینکارارو باهام کردی الان دیگه بزرگ شدم الان دیگه هیچکسو ندارم الان دیگه کسی دورم نیست تو هم چیزی نمیدونی و حتی سعی هم نمیکنی بفهمی یبارم حتی با خودت نگفتی این بچمه به خدا که منم بچت بودم مراقب خواب اون یکی بچت بودی اما مراقب قلب این یکی نبودی واقعا چی میشد وقتی میومدی مثل قبل اون بچت بازم میومدی بغلم میکردی و بهم اهمیت میدادی منم میگفتم دیگه بزرگ شدم ولم کن مگه بچم
باشه دیگه برام مهم نیست ولی میدونی مشکل کجاست هر چی که بشه هر چی که بفهمی منو سرزنش و دعوا میکنی ثانیه ای از ذهنت نمیگذره که اینا تقصیر خودمه جای سرزنش من خودتو سرزنش کنی یبار ازم بخاطر کارات معذرت خواهی کنی ولی واقعا حقمه که ازم معذرت خواهی کنی چون بخاطر خودته که این بلا ها داره سرم میاد چشماتو باز کن و ببین من اینجام دقیقا جلو چشمت دقیقا جلو چشمت همه دارن پرامو میکنن اگه نمیتونی جلوشونو بگیری حداقل خودت بهشون کمک نکن
الان قطعا میگی به من چه اینا چه ربطی به من داره ولی میدونی همیشه بابا نداشتن بد پیش میره بابا چی میشد منم اندازه خواهرات و اون یکی بچت دوست میداشتی
ببابا
امیدونستی