ویرگول
ورودثبت نام
Fateme.sheikhi.koohsar91
Fateme.sheikhi.koohsar91
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

شب ترسناک بارانی

رفتم امشب لب پنجره که از خانه ی روبه رو دو چشم دیدم فکر کردم کسی پشت پنجره است

چون دختر کنجکاوی بودم یک چراغ قوه ی پر نورم را زدم و دیدم کسی پشت پنجره نیست و دو چشم هست

من خیلی ترسیدم مادر و پدرم و خواهر کوچیکم که خانه ی خاله ام بودند ترسیدم و به ماد زنگ زدم که جواب نداد کسی رو دیدم جلوی آینه وایستاده جیغ زدم جیغ زدم همسایه آمد از خانه بیرون رفتم خانه ی همسایه از ترسم شب که مادر پدر آمدند در اتاقم نمیخوابیدم ?

فردا صبح مادرم گفت برو پنیر و کره بخر رفتم که یکی را دیدم داره جلوی سطل آشغال راه میره ولی صورت نداره کاملا سیاه است به یک خانمی گفتم ببخشید شما هم آن مرد را میبینید که گفت نه دختر توهم زدی

رفتم خانه صبحانه خوردیم

من همش تو فکر بودم

که هیچ اتفاقی وجود نداشت همه خواب بود دیدم مادرم و پدرم جلوی صورتمم و دارن میگن پاشو پاشو از خواب ?

خوابروحجنشبحتاریکی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید