نهال
نهال
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

فروغ فرخزاد

من خزیدم در دلِ بستر

خسته از تشویش و خاموشی

گفتم: ای خواب

ای سرانگشت کلید باغ‌های سبز !

چشم‌هایت برکه‌‌ی تاریکِ ماهی‌های آرامش

ببر با خود مرا به سرزمینِ

صورتی رنگِ پری‌های فراموشی ...!

من پشیمان نیستم

‏من به این تسلیم می‌اندیشم،

این تسلیم دردآلود

‏من صلیب سرنوشتم را

‏بر فراز تپه‌های قتل‌گاه خویش بوسیدم

کسی مرا به آفتاب

معرّفی نخواهدکرد

کسی مرا به میهمانیِ گنجشک‌ها نخواهدبرد

پرواز را به‌خاطر بسپار

پرنده مُردنی‌ست

سینه‌ای سوخته

در حسرت یک عشق محال

نگهی گمشده در پرده رویایی دور

پیکری ملتهب از خواهش سوزان وصال

چه ره آورد سفر دارم؟!

ای مایه عمر...

کاش چون برگ خزان رقص مرا

نیمه شب ماه تماشا می‌کرد

در دل باغچه‌ی خانه‌ی تو

شور من

ولوله برپا می‌کرد...




فروغ فرخزادشعر
‌ پُر زخم ترین شاخه این جنگلِ خشکیم تیغ و تبری نیست که مارا نشناسد ( :
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید